شعر/ وداع


وحید نیکخواه ‌آزاد

چمن پاخورده

حوض گِرد میدان

دو – سه تا فوّاره

در هوا سرگردان

*

قلقل جمعیت

توی میدانک شهر

در خیابان لب حوض

این وَر و آن وَر نهر

*

پنج – شش تا اتوبوس

ایستاده به ردیف

چندتایی شُسته

بعضی یک خُرده کثیف

*

راهیان جبهه

همگی آماده

در لباس یک شکل

سبزرنگ و ساده

*

همه جمع‌اند همه:

مجتبی خانزادی

حسن محرابی

مصطفی و هادی

*

احمد و اسماعیل

کامران و مسعود

اسم این یادم نیست

- آن‌که خطّش بد بود

*

مادران و پسران

دست در گردن هم

بوسه‌های پی در پی

بر سر و بر تن هم

*

- مادرم گریه نکن

- گریه‌ام از غم نیست

غصه دارم اما

شادی‌ام هم کم نیست

*

- پسرم محکم باش

- نامه یادت نرود

- باز جا نگذاری

ساک خود را ممّد

*

حرف‌های آخر

زیر باران گلاب

یک بسیجی خود را

می‌رساند به شتاب

*

آخرین توصیه‌ها

اشک، غم، خوش‌حالی

صلوات و حرکت

شهر خالی خالی

*

با خودم می‌گویم

آه تنها ماندم

رهسپاران رفتند

من ولی جا ماند

 

CAPTCHA Image