صبح و پدر (1)

سیدسعید هاشمی

صبح رسید و حیاط

غرق گل و روشنی‌ست

پنجره‌ی خانه‌مان

تابلویی دیدنی‌ست

 

شاد نفس می‌کشد

باغچه در صبحدم

حوض پُر از عکس گل

یاس پُر از بوی نم

 

شاد و سبک می‌رسد

باز پدر نان به دست

توی نگاهش سلام

روی لبش خنده است

 

می‌شود از خنده‌اش

صبح، صمیمانه‌تر

باز سرک می‌کشد

زندگی از لای در

 

صبح و پدر (2)

سیدسعید هاشمی

خانه‌ پُر از بوی گل

کوچه پُر از بوی گام

بوی پَر یاکریم

می‌وزد از پشت‌بام

 

رنگ عوض می‌کند

تیرگی شهر باز

مثل همیشه پدر

خَم شده بر جانماز

 

می‌زند آهسته دَر

دست لطیف سَحَر

باز نسیم است و حوض

باز خدا و پدر

 

انقلاب سنگ‌ها

حامد محقق

عاقبت

خسته می‌شوند

لوله‌ی تفنگ‌ها

در مصاف با

انقلاب سنگ‌ها!

 

دوتا شهر

حامد محقق

برای کودکان فلسطینی

در آسمان شهر من

پرنده گرم بازی است

و روی شانه‌ی درخت

به فکر لانه‌سازی است

 

در آسمان شهر من

دوباره ابر پاره است

دوباره ماه خنده‌رو

و یک سبد ستاره است

 

در آسمان شهر او

فقط صدای موشک است

و توی کوچه‌های آن

هزار سنگ کوچک است

 

شنیده او به گوش خود

صدای جغد جنگ را

گرفته توی مشت خود

دوباره قلوه‌سنگ را

 

CAPTCHA Image