جاده‌ی بهشت

نویسنده


خاطرات شهدای مفقود

 

به یادِ...

در جبهه‌ی طلاییه در جست‌وجوی شهدا خاک را وارسی می‌کردیم. بسیاری از شهدای ما هنوز پیدا نشده بودند. بچه‌های تفحُّص سه تا شهید پیدا کردند. دوتای‌شان اسم داشتند؛ اما یکی از آن‌ها گمنام بود. لباسش را گشتیم یک عقیق در جیبش داشت که روی آن نوشته‌ای حک شده بود. خوب که دقت کردیم، دیدیم روی آن نوشته شده: «به یاد شهدای گمنام!»

فهمیدیم خود شهید دوست داشته گمنام به دیدار خدا برود و کسی نتواند او را شناسایی کند.

بر سیم‌های خاردار

داشتیم در منطقه‌ی فکّه دنبال شهید می‌گشتیم. به یک میدان مین رسیدیم. صحنه‌ای عجیب ما را میخ‌کوب کرد. لباسی به سیم‌های خاردار چسبیده بود. اول فکر کردیم آن را باد آورده؛ اما جلو که رفتیم، چیز عجیبی دیدیم. یکی از بچه‌های رزمنده برای عبور نیروهای خودی از سیم‌های خاردار، خودش را روی آن انداخته بود تا منفجر شود و بقیه به سلامت از میدان مین رد بشوند. بندبند استخوان‌های آن شهید گمنام در لابه‌لای لباسش بود. او دوازده سال بود که روی سیم‌های خاردار قرار داشت و از آن‌جا به کربلا سلام می‌داد.

شهید شقایق‌ها

نیمه‌ی شعبان سال 1369بود. با بچه‌های تفحص دنبال شهید می‌گشتیم. ما به هم گفتیم: «امروز به یاد آقا امام زمان(عج) خاک را جست‌وجو می‌کنیم تا به شهدا برسیم.»

خیلی جست‌وجو کردیم. من با خودم گفتم: «یا امام زمان! یعنی می‌شود ما بی‌نتیجه برگردیم؟»

ناگهان چشمم به چهار - پنج تا بوته‌ی گل شقایق افتاد. این گل‌ها برعکس شقایق‌ها که تک‌تک می‌رویند، به شکل دسته‌ای روییده بودند. گفتم حالا که دست‌مان خالی است، آن شقایق‌ها را بچینم و با خود ببرم. شقایق‌ها را که کندم با صحنه‌ای عجیب روبه‌رو شدم. آن‌ها بر پیشانی یک شهید روییده بودند. اسم آن شهید «مهدی منتظرقائم» بود.

به یاد دختر سه‌ساله

یک روز من و جمعی از بچه‌ها سوار بر ماشین، راه افتادیم تا شهدای مفقود را در زیر خروارها خاک جست‌وجو کنیم. اسم رمزمان «یا حضرت رقیه(س)» بود. خیلی عجیب بود ماشین‌مان در کنار یک خرابه خاموش شد! به دوستم آقاجعفر گفتم: «اسم رمز ما یا حضرت رقیه(س) است و این هم خرابه... صبر کن حتماً خود حضرت کمک می‌کند و شهید هم پیدا می‌کنیم.»

کمی که رفتیم، کنار جاده دوتا شهید پیداکردیم. من برای دوستان تفحص روضه‌ی حضرت رقیه(س) خواندم. گفتم: «به دلم افتاده که یک شهید دیگر هم پیدا می‌کنیم؛ چون حضرت رقیه سه‌ساله بودند و در خرابه‌ی شام شهید شدند.»

کمی جلوتر برای‌مان خبر آوردند که دو جنازه‌ی دیگر پیدا شده است. به سرعت بالای سر آن جنازه‌ها رفتیم. یکی‌ جنازه‌ی سربازی عراقی بود؛ اما آن یکی پیکر پاک یک شهید ایرانی بود. به جعفرآقا گفتم: «نگاه کن! رمز عملیات ما حضرت رقیه(س)، محل کشف: کنار خرابه و تعداد شهدای کشف‌ شده: سه شهید به تعداد سن دختر سه ساله و عزیز امام حسین(ع).»

* برگرفته از خاطرات جمعی از بچه‌های گمنام تفحص در جبهه‌ها، که برای شما بازآفرینی شده بود.

 

CAPTCHA Image