گفت‌وگو/ دنیای ارغوانی سارا


نسرین نوش ‌امینی

 

سارا بهارلو، زاده‌ی سی آذر 1381 در تهران است. پدر او پزشک و مادر او کارگردان سینما و تئاتر است.

سارا، بازیگری را از سه‌سالگی با بازی در یک فیلم کوتاه آغاز کرده است. کارنامه‌ی بازیگری سارا یک گل سرسبد نیز دارد و آن هم بازی در فیلم سینمایی «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» ساخته‌ی پوران درخشنده است. سارا در این نقش باید کوچک‌ترین و ریزترین احساس‌های آدمی را به نمایش می‌گذاشت؛ مثل شک، ترس، درماندگی و غم.

بازی سارا در این فیلم در جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم فجر و جشنواره‌های جهانی دیگر مورد توجه بسیار منتقدان قرار گرفت و تقدیرنامه‌های زیادی دریافت کرد.

او علاوه بر بازیگری، در رشته‌های هنری دیگر مثل نوازندگی و نقاشی فعالیت می‌کند و سه دوره جایزه‌ی سنتورنوازی کودکان تهران و جایزه‌ی نخست نقاشی استان را برده است.

فیلم‌هایی که سارا در آن‌ها حضور داشته، عبارتند از:

- فیلم کوتاه مرگ ماهی‌ها، ماندانا نصرتی، 1384؛

- مجموعه اپیزودهای نیروی انتظامی، بهمن دادفر و کیارش اسدی‌زاده، 1386؛

- فیلم کوتاه بهزیستی، بهمن دادفر، 1387؛

- سریال همه‌ی بچه‌های ما، تاجبخش فنائیان، 1390؛

- فیلم تلویزیونی چند شاخه گل سرخ، مصطفی پارسا، 1391؛

- فیلم سینمایی هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند، پوران درخشنده، 1391؛

- سریال آسمان من، محمدرضا آهنج، 1392؛

- فیلم سینمایی واله، قاسم جعفری، 1392؛

- فیلم کوتاه هستی، 1392.

سارا مؤدب، آرام و خنده‌روست. مشتاق گفت‌وگو و سرشار از آرزو و امید است. می‌گوید که دنیایش ارغوانی است و دوستی، برای او همه‌ی رنگ‌های شاد دنیا را یک جا دارد.

ساراجان! برای ما بگو که بازیگری را از کی شروع کردی؟

من از سه‌سالگی شروع به فعالیت کردم؛ ولی کار جدی من از شش‌سالگی‌ شروع شد. اصلی‌ترین کار من بازی در فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» بود. بعد از آن هم، در چند فیلم سینمایی و سریال بازی کردم.

چی شد که بازیگر شدی؟

مادرم در رشته‌ی کارگردانی تئاتر تحصیل کرده بود، من را به استادهای خودش و کارگردان‌ها معرفی کرد و من کم‌کم به دنیای بازیگری راه پیدا کردم.

اولین فیلمی که بازی کردی، به خاطر داری؟

بله، فیلم «مرگ ماهی‌ها» بود که کارگردانش خود مامانم بود.

یادت هست که وقتی رفتی جلوی دوربین چه حسی داشتی؟

آن موقع من فقط سه سالم بود؛ ولی مامانم تعریف می‌کنه که خیلی تمرکز داشتم. برخلاف خیلی از کسانی که جلوی دوربین خنده‌ی‌شان می‌گیرد، آن‌قدر ترسیده بودم که اصلاً نمی‌توانستم بخندم.

گفتی اصلی‌ترین فیلمی که بازی کردی فیلم «هیس...» بود. از روزی که برای تست‌دادن رفتی برای‌مان بگو.

آن موقع من هشت‌ساله بودم. مادرم یک سال پیش در دفتر خانم پوران درخشنده، فرمی را پر کرده و نوشته بود دختری دارم که در بازیگری بااستعداد است. از دفتر با ما تماس گرفتند و ما هم رفتیم. آن‌جا پر از دختربچه‌هایی بود که برای تست‌دادن، آمده بودند. بعد از تست دادن چند نفر برای انتخاب نهایی برگزیده شدند که من هم جزء آن‌ها بودم. دوباره تست دادیم و در نهایت من انتخاب شدم.

در زمان تست‌دادن چه حسی داشتی؟

اولش خیلی ترسیده بودم؛ یعنی این‌که هول شده بودم. داشتم کم‌کم بغض می‌کردم؛ ولی آن‌قدر خانم درخشنده مهربان بودند که من آرام شدم و هر چی از من خواستند به خوبی اجرا کردم. خانم درخشنده برای نقش کودکی‌های شیرین، من را انتخاب کردند و بعد بر اساس چهره‌ی من، خانم طناز طباطبایی را انتخاب کردند که چهره‌ی‌شان شبیه من باشد.

در زمان تست‌دادن، از شما چه چیزی خواستن که اجرا کنی؟

خانم درخشنده گفت که حس کن ترسیدی؛ از یک چیزی خیلی ترسیدی! جیغ بزن و گریه کن که من همین کارها را کردم و انتخاب شدم.

وقتی که در کنار بازیگرهای بزرگ‌تر از خودت قرار گرفتی و باید جلوی آن‌ها بازی می‌کردی، چه حسی داشتی؟

اولین بار من باید جلوی بازیگرهایی مثل آقای شهاب حسینی، آقای جمشید هاشم‌پور و خانم مریلا زارعی دورخوانی می‌کردم؛ یعنی باید دیالوگ‌هایم را همراه نقش‌های مقابلم می‌خواندم و اجرا می‌کردم. آن‌ها می‌خواستند ببینند من چه‌طور بازی می‌کنم. خب، شوکه شده بودم؛ ولی بعد از اجرا برایم دست زدند و تشویقم کردند که دیگر خیالم راحت شد و خانم درخشنده با افتخار، طوری به من نگاه می‌کرد که انگار می‌خواست بگوید ببینید من چه دختری را انتخاب کرده‌ام! و این برای من خیلی شیرین بود و همه‌ی نگرانی‌هایم از بین رفت.

رفتار کارگردان فیلم با تو چه‌طور بود؟ آیا به تو سخت‌گیری می‌کرد؟

در سکانس اول فیلم «هیس..» من فقط باید می‌خندیدم. خانم درخشنده مدام می‌گفت بخند، بخند و برای این‌که من بخندم، مرا در آغوش می‌گرفت و نوازشم می‌کرد. بعد از آن، سکانس‌های گریه شروع می‌شد. خانم درخشنده داستان فیلم را با زبان کودکانه برایم تعریف کرد. که حس گرفتم و خلاصه گریه و ترس را بازی کردم؛ چون داستان فیلم وحشت‌آور بود، کارگردان نگران بود که مبادا به روحیه‌ی من آسیبی برسد؛ به همین خاطر یک برداشت را تکرار نمی‌کردند و چون از بازی من هم راضی بودند، همان یک برداشت را کافی می‌دانستند و همیشه هم تشویقم می‌کردند.

خاطره‌ی خوبی داری از آن دوران که برای ما تعریف کنی؟

همان روزی که در حال تست‌دادن بودیم، خانم کارگردان تصمیم گرفت نظر خودِ کسانی را هم که تست می‌دادند، درباره‌ی بازی هم‌دیگر بپرسد و رأی‌گیری کند. همه‌ی دخترهایی که آن‌جا بودند، هم‌دیگر را می‌شناختند و با هم دوست بودند؛ چون من با آن‌ها آشنا نبودم، هیچ کدام‌شان به من رأی ندادند؛ ولی خانم درخشنده از من طرف‌داری کرد و گفت نه، سارا خیلی خوب بازی کرد. آن زمان من کم‌سن‌وسال بودم و جلوی بقیه‌ی بچه‌ها احساس غرور کردم.

خاطره‌ی تلخ هم داری؟

نه. من خاطره‌ی تلخ ندارم؛ البته داستان فیلم خیلی تلخ بود. گریه داشت. جیغ داشت؛ ولی بعد از اجرای نقش، همه چیز برای من شیرین بود. اولین اکران فیلم توی سینما فرهنگ بود که من کنار خانم درخشنده نشسته بودم. پدر و مادرم هم بودند. دوربین چرخید و من و خانم درخشنده را نشان داد. همه دست زدند و او مرا بوسید. آن لحظه برای من خیلی شیرین بود.

جایزه هم گرفتی؟

فیلم «هیس...» در کشورهای خارجی هم اکران شد و جایزه‌ی ویژه‌ی منتقدان آمریکا را بردم. در بسیاری از سایت‌ها از من تقدیر شد و از طرف بنیاد فارابی هم عوامل فیلم به یک همایش دعوت شدند که به من لوح تقدیر با قاب خاتم‌کاری اهدا شد و ساعت مچی و چند تا جایزه‌ی دیگر که از این‌جا و آن‌جا گرفتم.

البته این را هم اضافه کنم که هیچ کدام از بازیگرهای فیلم «هیس...» در جشنواره‌ی فیلم فجر جایزه نگرفتند؛ اما جایزه‌ی مردمی (بهترین فیلم از نگاه تماشاگران) را گرفت و این باعث افتخار است که مردم فیلم را پسندیدند.

دوستان هم‌کلاسی‌ات بعد از اکران فیلم چه عکس‌العملی در مقابل تو داشتند؟

فیلم «هیس...» تابستان اکران شد. روز اول مهر که رفتم مدرسه، فکر می‌کردم چون این فیلم به درد بچه‌ها نمی‌خورد، هیچ کدام‌شان آن را ندیده‌اند؛ ولی یک‌دفعه همه‌ی بچه‌ها دورم جمع شدند و گفتند سارا چه خوب بازی کردی. ما فیلم تو را دیدیم، خیلی خوب بود و همین باعث خوش‌حالی من بود. بعد سی‌دی فیلم هم به بازار آمد و بیش‌تر بچه‌های مدرسه فیلم را دیدند.

سارا! در مکان‌های عمومی چهره‌ی تو شناخته‌شده است؟

وقتی می‌رویم خرید، تمام فروشنده‌ها یا می‌پرسند که شما بازیگر فیلم هیس هستید، یا این‌که می‌گویند چه‌قدر چهره‌ی شما آشناست. توی سینما هم بعد از اکران فیلم، مردم مرا که می‌دیدند، می‌گفتند چه خوب بازی کردی و من را می‌شناختند.

سر صحنه احساس خستگی نمی‌کردی؛ این‌که کلافه شوی، بخواهی زود بروی خانه؟

بعضی وقت‌ها شب‌کاری داشتیم. از صبح امروز تا پنج صبح فردا کار می‌کردیم. من خیلی علاقه داشتم به شب‌کاری. تازه ساعت پنج صبح احساس می‌کردم که انرژی گرفته‌ام و بازی‌ام بهتر شده. سکانس‌هایی که آن موقع گرفته‌ایم، به نظرم بهتر بود.

امضا هم می‌دادی؟ در هشت‌سالگی بلد بودی امضا کنی؟

بچه‌ها بیش‌تر دوست دارند که با من عکس بیندازند؛ ولی بعد از اکران فیلم «هیس...» من برای خودم امضای مخصوصم را ساختم و برای خیلی‌ها امضا کردم.

بازیگری لطمه‌ای به درس‌خواندنت نزد؟

نه، خانم‌معلم سخت‌گیری می‌کرد تو که فعالیت هنری داری، باید بیش‌تر تلاش کنی؛ با این حال اجازه می‌داد که من برای بازی کردن در فیلم، غیبت کنم. من هم توی آن چند روزی که غایب بودم، تکالیف را از هم‌کلاسی‌ها می‌پرسیدم و خودم را به کلاس می‌رساندم؛ حتی مادرم می‌خواست برایم معلم خصوصی بگیرد که خانم معلم گفت لازم نیست و تعجب می‌کرد که من چطور خودم را به دیگران رسانده‌ام.

با دیگر بازیگران نوجوان در ارتباطی؟ با آن‌ها رابطه‌ی صمیمانه داری؟

بله، سر فیلم «همه‌ی بچه‌های ما» با خیلی از آن‌ها دوست شدم و من را به جشن تولدشان دعوت می‌کنند.

بازیگری برای سارا بهارلو چه جذابیت‌هایی دارد؟

وقتی که توی تلویزیون پشت صحنه‌ی فیلم‌ها را می‌دیدم، خیلی شگفت‌زده می‌شدم. وقتی خودم وارد کار بازیگری شدم، پشت صحنه و کارهایی که آن‌جا انجام می‌شود، برایم خیلی جذاب بود. می‌توانم بازیگرهای معروف را ببینم و با آدم‌های جدید آشنا بشوم. مخصوصاً این‌که هر بار نقشی جدید بازی می‌کنم، صاحب پدر و مادر جدیدی می‌شوم و زندگی متفاوتی را تجربه می‌کنم.

بازیگر شدن جزء آرزوهایت بود یا نه؟

قبل از این‌که بازی کنم، اصلاً نمی‌دانستم بازیگری یعنی چه؛ چون خیلی کوچک بودم. من از سه‌سالگی بازی کرده‌ام و اصلاً با بازیگری بزرگ شده‌ام؛ چون مادرم در همین زمینه‌ها، کار می‌کرد، من در محیط‌های سینمایی بزرگ شدم.

آیا تصمیم داری بازیگری را ادامه بدهی و در همین رشته تحصیل کنی یا خیر؟

من تصمیم دارم بازیگری را ادامه بدهم؛ اما در دانشگاه دوست دارم رشته‌ی موسیقی یا گرافیک بخوانم.

آرزو داری که در بازیگری به کجا برسی؟

در ایران، بهترین بازیگرها از طریق جشنواره‌ی فیلم فجر شناخته می‌شوند. دوست دارم سیمرغ جشنواره را بگیرم. جایزه‌ی جشنواره‌ی فیلم کودک و نوجوان را بگیرم. جایزه‌ی اسکار هم اگر شد بد نیست(می‌خندد).

 فعالیت‌های دیگر هنری تو چیست؟

سنتورنوازی در سطح حرفه‌ای و نقاشی. در جشنواره‌ی فکری کودکان و نوجوانان، در سه دوره‌ی مسابقه‌های سرود در سنتورنوازی اول شدم. همین‌طور مسابقه‌های سرود مناطق. از شش‌سالگی سنتور می‌نواختم. در رشته‌ی نقاشی هم در استان تهران اول شدم.

ورزش هم می‌کنی؟

کمربند سبز تکواندو را تازه گرفته‌ام.

خیلی از بچه‌ها دوست دارند که بازیگر شوند، نظر تو چیست؟

بازیگری هم دشواری‌های مخصوص خودش را دارد. باید در مورد بازیگری شناخت کاملی داشته باشند. بازیگر شدن کار هر کسی نیست.

از سختی‌ها و دشواری‌های بازیگری بگو.

در فیلم‌سازی همه چیز باید در هماهنگی کامل باشد. صدا، دوربین، لباس و بازی. بازیگر هم باید مواظب همه چیز باشد. باید رکوردها را حفظ کند؛ مثلاً یک بار که دندان شیری من افتاده بود، رکوردم به هم ریخته بود و مشکل‌ساز بود. به هر حال، یک گروه پشت دوربین منتظر هستند که بازیگر کارش را انجام بدهد؛ و اگر نتواند، به کل گروه فشار می‌آید و مجبور به تکرار می‌شویم.

علاوه بر آن، شرایط کاری سخت هم هست؛ مثلاً سر یکی از فیلم‌ها، من مجبور بودم با لباس خیلی کم و با دمپایی در یک هوای بسیار سرد در جنگل‌های شمال بازی کنم که واقعاً سردم شده بود و خب، سخت بود.

فیلم‌هایی که برای کودکان و نوجوانان ساخته می‌شوند، چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند؟

راستش امروزه برای بچه‌ها، فیلم ساخته نمی‌شود؛ مثلاً زمان کودکی مامان من، که خیلی هم دور نیست، خیلی بیش‌تر برای بچه‌ها فیلم ساخته می‌شد. مثل سفر جادویی، گربه‌ی آوازه‌خوان، علی و غول جنگل، دزد عروسک‌ها، گلنار؛ ولی الآن فیلم‌هایی که یک داستان کودکانه را روایت کنند خیلی کم هستند و داستان فیلم، بچه‌ها را جذب نمی‌کند. بیش‌تر سعی می‌کنند که با جلوه‌های ویژه فیلم را جذاب کنند و با چیزهای کمکی دیگر؛ اما داستان فیلم سطحی است و بچه‌ها با آن رابطه برقرار نمی‌کنند.

داستان فیلم کودک باید برای بچه‌ها باشد؛ نه این که درباره‌ی بچه‌ها باشد و به بچه‌ها کمک کند برای زندگی بهتر.

تا حالا شده راجع به کارهای خودت نظر بدهی، مثلاً بگویی کاش این‌جا فلان جور بازی می‌کردم یا فلان جا آن کار را نمی‌کردم؟

خیلی زیاد. بعد از تماشای فیلم، می‌نشینم و از خودم انتقاد می‌کنم و ایرادهایم را پیدا می‌کنم. دوست دارم بهترین بازی را داشته باشم.

نظر چه کسانی بیش‌تر از همه روی تو اثر می‌گذارد و بیش‌تر از دیگران قبول‌شان داری؟

اول از همه مامانم، که خیلی حساس است روی کارهای من و گاهی چیزهایی را به من یادآوری می‌کند که من اصلاً خودم نفهمیده‌ام؛ بعد هم کارگردان فیلم که از من بازی می‌گیرد.

مشوقان اصلی تو و کسانی که بهت انگیزه دادند، چه کسانی بودند؟

مامانم که من را به دفترهای سینمایی می‌برد، بهم روحیه می‌داد و می‌گفت تو می‌توانی. پدرم که بزرگ‌ترین حامی من و پشتیبان و مشوق من است؛ و بعد هم خانم پوران درخشنده که به من انگیزه‌ی زیادی داد و کاری کرد که باور کنم می‌توانم بازیگر خوبی باشم.

کتاب هم می‌خوانی؟ به کتاب علاقه داری؟

من خیلی کتاب دوست دارم. از داستان‌های ایرانی و ضرب‌المثل‌های ایرانی لذت می‌برم. شش جلد کامل «قصه‌ی ما مثل شد» را دارم که خودِ نویسنده‌ی کتاب چون دید علاقه‌ام خیلی زیاد است، دوره‌ی کامل آن را بهم هدیه داد. کتاب‌های «هانس کریستین آندرسن» را هم خوانده‌ام.

در زمینه‌ی بازیگری چه تمرین‌هایی انجام می‌دهی؟

بازیگری نهایت ندارد. باید تا جایی که می‌شود، تجربه‌های جدید به دست بیاورم. باید در مورد تکنیک‌های بازیگری کتاب بخوانم. در آینده هم به کلاس‌های آموزشی خواهم رفت؛ البته مامانم فن بیان را در خانه با من تمرین می‌کند. بعد از این‌که فیلم‌نامه را خواندم، همه را یه دور واسه مامانم اجرا می‌کنم و بدون تمرین سر صحنه حاضر نمی‌شوم.

علاوه بر آن، پدرم همیشه جدیدترین فیلم‌های مطرح، موفق و کودکانه‌ی دنیا را برای من تهیه می‌کند و من آن‌ها را با دقت تماشا می‌کنم.

آرزوی سارا چیست؟

بعضی وقت‌ها که احساس خوش‌بختی و آرامش می‌کنم، یاد کودکان جنگ‌زده، کودکان بیمار و کودکان بی‌سرپرست می‌افتم و بغض گلویم را می‌گیرد. آرزو دارم که همه‌ی بچه‌های دنیا توی خوش‌بختی زندگی کنند. پدر و مادرشان کنارشان باشند، سالم باشند و بتوانند درس بخوانند.

شادی، مهربانی، غم و دوستی را چه رنگی می‌بینی؟

شادی به رنگ صورتی است. مهربانی هم‌رنگ نوازش و آبی آسمانی است. غم سیاه است و دوستی همه‌ی رنگ‌های شاد دنیا را دارد؛ سبز، قرمز، صورتی و آبی.

سارا دنیا را چه رنگی می‌بیند؟

دنیا برای من به رنگ ارغوانی است!

این روزها مشغول چه کارهایی هستی؟

منتظر پیشنهادهای تازه هستم. پیشنهاد بازی در یک تئاتر را دارم که فعلاً بهش فکر می‌کنم. تمرکزم این روزها بیش‌تر روی درس‌هایم است؛ امتحانات دوره‌ی دوم.

معمولاً از امتحاناتت چه نمره‌ای می‌گیری؟

همیشه خیلی خوب می‌گیرم که همان بیست است؛ اما یک بار هم ریاضی را نوزده گرفتم.

مهم‌ترین ویژگی‌ات از نظر خودت چیست؟

فکر می‌کنم اعتمادبه‌نفس بالایی دارم و این خیلی بهم کمک می‌کند.

راهنمایی‌هات برای هم سن‌وسال‌های خودت که دوست دارند به موفقیت برسند چیست؟

دنبال علاقه‌های‌شان بروند و راهی را که خیلی دوست دارند انتخاب کنند؛ اما در کنارش از مشورت دیگران هم بهره ببرند. مخصوصاً به حرف پدر و مادرهای‌شان گوش بدهند.

حرف ناگفته اگر داری، بگو.

من از خانم پوران درخشنده تشکر می‌کنم. ایشان به استعداد من بها دادند و باعث پیش‌رفتم شدند و حرف‌های‌شان به من انگیزه می‌داد. از پدر و مادرم تشکر می‌کنم و از مردم که به فیلم «هیس ...» جایزه دادند؛ و اگر مردم نبودند که فیلم‌ها را ببینند، اصلاً فیلم و فیلم ساختن هیچ بود.

 

CAPTCHA Image