این یک نفر/ ابوذر؛ مرد تنهای بیابان‌ها


سایه‌ی مرد، کوتاه و کوتاه‌تر شد. شن‌های گرم پاهای لاغر و پینه‌بسته‌اش را نوازش دادند. لب‌هایش را که از خشکی به هم چسبیده بود با آب دهان خیس کرد. چشمان کم‌سویش را باز و بسته کرد و به سپاه اسلام خیره شد. دستش را بالا برد. یکی از نگهبان‌ها تا او را دید فریاد کشید: «پیاده‌ای می‌آید.»

خبر به پیامبر رسید. لبخند معنی‌داری روی لبانش نقش بست. با اشتیاق بلند شد و ایستاد. چند قدمی به جلو رفت و به دوردست نگاه کرد. به یکی از اصحاب که برای غزوه‌ی تبوک آمده بود، گفت: «ابوذر است. برایش آب بیاورید.»

ابوذر بی‌حال و بی‌رمق روبه‌روی خیمه‌ی پیامبر زانو زد. پیامبر روبه‌رویش نشست و کاسه‌ی سفالین آب را مقابلش گرفت. ابوذر سری تکان داد. مشک آب را از روی شانه‌اش پایین آورد و مقابل دوستش گرفت. پیامبر با تعجب به مشک پرآب نگاه کرد و گفت: «آب داشتی و تشنه ماندی؟»

ابوذر با بی‌حالی لب‌های خشکیده‌اش را باز کرد و گفت: «یا رسول‌الله شتر پیرم در راه بی‌جان شد و افتاد. این بود که از سپاه شما عقب ماندم. در مسیر چشمه‌ی زلالی دیدم که آب گوارایی داشت. مشکم را از آن پر کردم.»

اصحاب با تعجب به حرف‌های او گوش می‌کردند. ابوذر با لحنی آرام گفت: «پدر و مادرم به فدایت. آب سرد و گوارا از گلویم پایین نمی‌رفت، مگر آن‌که شما از آن می‌نوشیدید. این بود که آن را برای شما آوردم...»

پیامبر مهربانانه گفت: «ای ابوذر! رحمت خدا برای تو که تنها زندگی می‌کنی، تنها می‌میری و تنها وارد بهشت می‌شوی. مردمی از اهالی عراق به خاطر تو سعادتمند می‌شوند؛ چون آن‌ها تو را غسل می‌دهند، کفن و دفن می‌کنند و برایت نماز می‌خوانند.»

                                                         ***

حتماً برای شما هم پیش آمده که گاهی دل‌تان تکانی بخورد و رفتار شما تغییراتی پیدا کند. این متحول شدن‌ها از زمانی که آدم پا به زمین گذاشت، بوده و حالا حالاها ادامه خواهد داشت. شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید ابوذر غفاری یار باوفای پیامبر هم از این دسته آدم‌هاست. اگر دوست دارید با او آشنا شوید مطلب زیر را بخوانید:

در سال‌های قبل از بعثت پیامبر زمانی که بیش‌تر مردم عربستان بت‌پرست بودند رسم بود که آدم‌ها بت محبوب‌شان را همراه با خود کنند و هرجایی که می‌روند با او باشند.

ابوذر هم وقتی برای چرای گوسفندانش به صحرا می‌رفت بت محبوبش را با خودش برد، او را در گوشه‌ای گذاشت و مشغول رسیدن به گوسفندانش شد. همین که برگشت روباهی را دید که با عجله فرار می‌کرد. نگران به سمت بت دوید و او را نگاه کرد. وقتی که دید حیوان با بی‌ادبی بت محبوبش را آلوده کرده پاهایش شل شد. با سستی همان‌جا نشست. دستش را روی شقیقه‌اش گذاشت و فکر کرد:

«بتی که نمی‌تواند از خودش دفاع کند و نگذارد که حیوانی او را کثیف کند، چطور می‌تواند برای من و قبیله‌ام کاری بکند؟»

نامش «جندب بن جناده» است. حدود ده سال قبل از عام‌الفیل به‌ دنیا آمده و از قبیله‌ی بنی‌غِفار است. با دختری از قبیله‌ی خودش ازدواج کرد و اولین فرزندش پسری به نام «ذر» است. به خاطر همین جندب بن جناده به «ابوذر»، یعنی پدر ذر معروف شده است. وقتی که شنید مردی در مکه ادعای پیامبری می‌کند، برادرش را به آن‌جا فرستاد. برادرش، انیس پس از بازگشت از مکه رفتار و کردار پیامبر را برای او بیان کرد و گفت: «مردم می‌گویند او جادوگر و دیوانه است؛ اما مثل دیوانه‌ها و جاوگرها سخن نمی‌گوید. او راست می‌گوید؛ اما قریش از او رو برمی‌گردانند.»

ابوذر بی‌صبرانه به مکه رفت تا حس حقیقت‌جویی خود را سیراب کند. او پس از آشنایی با امیرالمؤمنین علی(ع) و شناخت پیامبر، از صمیم قلب به اسلام ایمان آورد تا تاریخ نام او را در گروه پرافتخار اولین کسانی که مسلمان شدند ثبت کند.

پاکی و حقیقت‌جویی این مرد از مهم‌ترین صفات او بود. همراهی ابوذر با پیامبر در بیش‌تر غزوه‌ها و جانشینی پیامبر در مدینه هنگامی که ایشان به غزوه می‌رفتند او را یاری خاص و مورد اعتماد نشان داده است.

برای بیان صداقت ابوذر همین بس که پیامبر بزرگ اسلام درباره‌ی او فرمودند: «آسمان بر سر مردی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده است و زمین راست‌گوتر از او را بر پشت خود نداشته است.»(1)

ابوذر غفاری تشنه‌ی حقیقت بود و سؤال‌های زیادی از پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین می‌پرسید. همین پرسش‌ها باعث می‌شد که او روز به روز به علم و دانش خود اضافه کند.

از امام علی(ع) درباره‌ی ابوذر سؤال شد. در پاسخ فرمودند: «ابوذر علمی کسب کرده که دیگران از آن عاجزند، بر حفظ دینش حساب‌گر و حریص است، مشتاق یادگیری است، زیاد سؤال می‏کند و دیگران از درک همه‌ی علمی که نزد اوست عاجز هستند.»

از ویژگی‌های خاص ابوذر حق‌گویی و نترسیدن از ظالمان زمان خود بوده است. او آن‌چنان به پیمانی که با پیامبر خدا بسته بود تا «در راه خدا از سرزنش سرزنش‌کننده‌ها نهراسد و حق را بازگو کند.» استوار بود که صدای حمایتش از امام علی و خلافت ایشان نیز در جمع یاران پیامبر(ص) پیچید. او با صدایی رسا فریاد می‌کشید من از رسول خدا(ص) بارها شنیدم که فرمود : «مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح است و هرکس سوار آن شود نجات یابد، و هر کس مخالفت کند غرق شود.»(2)

او پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) با قلبی غمگین و اندوهناک از ولایت امام علی(ع) حمایت کرد و با انتقادات آتشینی که از حاکمان وقت و در حیف و میل آن‌ها در بیت‌المال کرد، تبعید به سرزمین خشک و دورافتاده‌ی رَبَذه را به جان خرید.

سال 32ه.ق بود که در غربت به امید دیدار دوست و یار نازنین خود پیامبر اسلام آسوده‌خاطر سر بر بالین نهاد. او هم‌چون چشمه‌ای زلال و جوشان بود که در غربت سنگینی خشکید.

همسر ابوذر تا چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی او را دید به گریه افتاد. ابوذر با مهربانی گفت: «چرا گریه می‌کنی؟»

زن غمگینانه جواب داد: «در این بیابان نه چیزی دارم تا تو را با آن کفن کنم و نه توان آن را دارم...»

ابوذر تمام توانش را جمع کرد و با لحنی آرام و صدایی بریده بریده گفت: «گریه نکن و هیچ نگران نباش. روزی من و چند نفر دیگر از یاران پیامبر نزد ایشان بودیم که فرمودند: «مردی از شما در صحرایی می‌میرد و عده‌ای از مؤمنین بر او حاضر می‌شوند.» پس از این که من از دنیا رفتم بر سر راه کاروان‌هایی که به راه عراق می‌روند، بنشین. اولین سوارانی را که دیدی جلو برو و به آن‌ها بگو: «مسلمانان، ابوذر، صحابی رسول خدا(ص) در این بیابان غریبانه از دنیا رفته است، من کسی را ندارم، کمکم کنید تا او را دفن کنم.»

پس از درگذشت ابوذر، همسر او کاروانی را دید، دستمالی تکان داد. آن‌ها از شترهای‌شان پیاده شدند و دوان دوان به سوی زن رفتند. وقتی به او رسیدند گفتند: «چه می‌خواهی؟»

زن با بغض گفت: «مردی از مسلمین مرده است. کفنش کنید و اجر ببرید.»

سوارها گفتند: «او کیست؟»

زن گفت: «ابوذر!»

کاروانی که مسلمانان نام‌آوری چون عبدالله بن مسعود، مالک اشتر، ابامفرز بن عبدالله التمیمی، اسود بن یزید و... بین آن‌ها بودند، او را با آداب و احترام کفن کرده به خاک سپردند. عبدالله بن مسعود برای ابوذر نماز خواند. پس از انجام مراسم همسر و دختر ابوذر را با خود به مکه بردند.

این‌طور بود که پیش‌گویی پیامبر در مورد ابوذر به واقعیت تبدیل شد و او تنها زندگی کرد و تنها از دنیا رفت و تنها وارد بهشت شد.

 

1.اعیان الشیعه، ج4، ص 228؛ قاموس، ج4، ص738؛ مجالس، ج1، ص221.

2. بحار، ج23، ص119.

منبع: محمدمهدی قربانیان، ابوذر غفاری.

 

CAPTCHA Image