سیما قدرتی
همسفر با ستاره ها آمد
با بهاران به سوی ما آمد
دست در دست آرزوها داشت
پابهپایش بهار معنا داشت
با نگاهش سکوت شبها مُرد
ذهن را تا طلوع فردا برد
نام او ترجمان باران بود
کوچهها را چه عاشقانه سرود
روزی از کوچه باغ گلها رفت
روی بال نسیم از اینجا رفت
خلوت آسمان شب را دید
هجرتی سبز کرد تا خورشید
یادش انگیزهی شکفتن ماست
پاک مثل نگاه آینههاست
ارسال نظر در مورد این مقاله