شعر/ پس ‌لرزه


زینب خزایی‌ پول

پاهای لرزانم چون بید در

زمین این‌جا آرام ندارد

کاش پس‌لرزه‌های دلم

در دل تو احساسی را بیدار کنند

مهربانم!

تو آن‌جا در زیر آسمان نیلی

من این‌جا زیر تلی از خاک و سنگ!

هر دو به گونه‌ای متفاوت تنهاییم

آوار تنهایی زخمی عمیق

در دلم حک کرده است

چشم امیدم

هر روزنه‌ی کوچکی را می‌کاود

در درون این خاک‌ها

تنها یک پس‌لرزه کافی‌ست که

فریاد مرا به گوش تو برساند

زمین!

یک بار دیگر لرزشی عمیق می‌خواهم از تو

این‌جا تنهایی بیداد می‌کند...

 یادداشت

در مورد انتظار و تنهایی شعرها و نثرهای زیادی خلق شده است. در مطلب «پس‌لرزه» نویسنده‌ی آن به مفهوم انتظار از نگاهی دیگر پرداخته است و بدون آن که اشاره‌ی مستقیمی داشته باشد این مطلب انتظار را در ذهن ما تداعی می‌کند. هنر نوشتن در این است که گاهی غیرمستقیم به موضوعی بپردازیم.

آسمانه

 

CAPTCHA Image