نویسنده
قسمت دوم
برای این که از همین نوجوانی فکری برای پول داشته باشیم باید از خودمان خوب سؤال کنیم. سؤالی که ما را محدود نکند و باعث پسرفتمان نشود. به جای این که از خود بپرسیم چرا پول نداریم؟ باید این سؤال را پرسید: چگونه میشود پولدار شد؟
وقتی این سؤال را میپرسی، ذهنت دنبال جواب میگردد. هرچه با این سؤال کلنجار بروی، ذهنت به جوابهای خوبی میرسد.
وقتی بپرسی که چرا من پولدار نیستم؟ ذهنت از تو یک آدم بیچاره و بینوا میسازد و به تو میگوید: «آره. تو پول نداری، بیچارهای. هیچ کاری هم نمیتوانی بکنی. واقعاً بدشانسی.»
خب کدام نوع سؤال بهتر است؟ سؤالی که تو را محدود کند یا سؤالی که تو را پویا کند و به دنبال جواب بگردد؟
حالا میرسیم به این که چگونه میشود پولدار شد؟
اولین راه پسانداز است. این پسانداز از کجا میآید. به خودت نگاه کن. مثلاً چهقدر در ماه پولتوجیبی میگیری؟ آیا پولتوجیبیات روزانه است یا هفتگی یا ماهانه. برای خودت یک جدول درست کن و مقدار پولی را که میگیری بنویس. حالا این پول را برای خودت تقسیم کن. حساب کن چهقدر در روز خرج میکنی؟ چهقدر میتوانی پسانداز کنی؟
وقتی اسم پسانداز میآید، حس خساست به بعضیها دست میدهد. مثلاً «مهدی» در ماه سیهزار تومان پولتوجیبی میگیرد. او عین همین سیهزار تومان را جمع میکند. از همهی خورد و خوراک و خوشیاش میزند تا پسانداز داشته باشد و تا آخر سال پول زیادی جمع کند. دم عید که میشود به پولش حراج میزند و هرچهخواست میخرد و سال بعد روز از نو روزی از نو. او در واقع پساندازی نکرد همهی پولش را برای یک روز نگه داشته تا خرج کند.
مورد بعدی «فرید» است. او با خودش میگوید: «آدم باید خوش باشد. پسانداز چه معنی دارد.» پولی را که میگیرد، عین همان را خرج میکند. با دوستانش به سینما و پارک میرود. گیمنت هم پای ثابت اوست. خوراکی هم هرچه دلش خواست میخرد و آخر ماه تازه کم هم میآورد. باز با خودش میگوید: «برای چی نگران باشم؟ پدر را دارم مثل شیر، پولتوجیبی میدهد و من هم باید خرج کنم و خوش باشم. خدا روزیرسان است.»
نفر بعد «هستی» است. هستی پولش را به دو قسمت کرده؛ خرج و پسانداز. دقیقاً نصف، نصف. هرچه را که خرج میکند، همان قدر را هم پسانداز میکند. یک حساب بانکی برای خودش باز کرده و پساندازهایش را در بانک میگذارد. بعضی وقتها هم که پدر و مادر احتیاج پیدا میکنند، به آنها هم کمک میکند. او هم خوش میگذراند و هم پسانداز دارد.
امیرمحمد نفر آخر است. او پولش را به صورت شفاف تقسیمبندی کرده است. این کار را از پدرش یاد گرفته. پدرش خیلی سرش توی حساب و کتاب است. گاهی که به مغازهی پدرش میرود میبیند که او چگونه با پول برنامهریزی میکند. برای پساندازش هم فکر کرده، یک حساب سپردهی کوتاهمدت باز کرده است هم پسانداز دارد و هم سودی روی آن میآید. این جدول امیرمحمد است:
پول ماهانه 100000
آموزش 20000
سرگرمی 10000
نیکوکاری 15000
رفت و آمد 20000
خوراک 15000
پیشبینی نشده 10000
پسانداز 10000
امیرمحمد میداند که نیاز به آموزش دارد. باید به کلاسهای مختلفی برود و یاد بگیرد. از ورزش گرفته تا کلاسهای هنری و علمی. برای رفتوآمد خودش هم مقداری کنار میگذارد. به مدرسه یا آموزشگاه یا مغازهی پدرش که میرود باید کرایه بدهد. بعضی وقتها هم با دوستانش به پارک یا مکانهای تفریحی دیگر میرود. برای آن هم مقداری کنار میگذارد. خوراک را هم نباید فراموش کند. وای که خرید یک خوراکی از مغازه چه حس خوبی به آدم دست میدهد! ارزشمندترین قسمت جدول، نیکوکاری است. او مقداری را به صدقه دادن و قرض دادن اختصاص میداد و این کار هم اجر معنوی دارد و هم اجر دنیایی و اخروی. شاد کردن دیگران باعث شادیاش میشود. قسمت پیشبینینشده هم قسمت خوبی است. بعضی وقتها اتفاقی میافتد که نیاز به پول پیدا میکند و در آخر پسانداز. او ده درصد پول خود را پسانداز میکند و به فکر این است که با آن چیزهایی بخرد که برایش سودمند و کارآفرین باشد.
ارسال نظر در مورد این مقاله