شعر/ همیشه

نویسنده


همیشه

دیر می‌کنی

همیشه مثل بادبادکی

میان شاخ و برگ خاطرات تلخ

گیر می‌کنی

امید را که شادمان

در ارتفاع بی‌خیالی‌اش

پرنده می‌شود

میان یک قفس

اسیر می‌کنی

همیشه صرف می‌کنی:

نمی‌شوم، نمی‌شوی، نمی‌شود

تو را چه می‌شود

که واژه‌های رنگی خیال را

و این همه نشاط و شور و حال را

به یک علامت سؤال

چنین

حقیر می‌کنی؟

 

CAPTCHA Image