شعر/ مرغ سلیمان – کلید قفل خیال

نویسنده


مرغ سلیمان 

 دو تا فرشته‌ی کوچک

میان باغ انارند

دو تا فرشته که مثل

نسیم صبح بهارند

دو تا فرشته‌ی کوچک

دو تا فرشته‌ی زیبا

شکفته مثل شکوفه

به رنگ نرگس و مینا

دو مرغ، مرغ بهشتی

دو دوست؛ یک‌دل و یک‌رو

دو بال، بال فرشته

دو چشم، چشمه‌ی جادو

دو پیک، پیک بهاری

به گُل، ‌به سبزه، ‌به رویش

دو تکه ابر، ‌چو نقره

و مثل باد به گردش

غریب با همه جز خود

و آشنای دل و جان

دو مرغ، مرغ بهشتی

به اسم مرغ سلیمان

کلید قفل خیال

تو به من قول داده‌ای ای شعر!

که همیشه کنار من باشی

دوستانم اگر که بگریزند

تو بمانی و یار من باشی

تو به من قول داده‌ای ای شعر!

که دلم را پر از امید کنی

روسیاهیِ لحظه‌هایم را

رنگ برداری و سپید کنی

تو به من قول داده‌ای ای شعر!

روشنی‌بخش دیده‌ام باشی

شمع شب‌های تیره‌ام گردی

نور صبح و سپیده‌ام باشی

قول دادی که پیش چشمانم

دری از رمز و راز بگشایی

ای به دستت کلید قفل خیال!

وقت آن است،‌ باز بگشایی.

 

CAPTCHA Image