ستایش کرمی – 11 ساله – اراک
«ویرگول»کوچولو روی چمنها نشسته بود و بازی پروانهها را تماشا میکرد. «نقطه»کوچولو سوتزنان به طرفش آمد. ویرگول پرسید: «چی شده؟ خوشحالی؟»
نقطه گفت: «دنبالم بیا تا بهت بگم چی شده.»
نقطه و ویرگول با هم راه افتادند. همانطور که میرفتند نقطهکوچولو نگران بود؛ چون آن روز تولد ویرگول بود و ویرگول نمیدانست. تولد ویرگول آخر بهمن بود. نقطه دعا میکرد وقتی خانم«سؤال»، ویرگول را دید قاطی نکند و همه چیز را لو بدهد. در بین راه ویرگول گفت: «حالا کجا داریم میریم؟»
نقطه گفت: «خانهی خانمسؤال.»
ویرگول پرسید: «چرا اونجا؟»
نقطه گفت: «چون همهی شادیها اونجاست.»
وقتی رسیدند، نقطه گفت: «تو برو تو. من جایی کار دارم.»
ویرگول رفت تو. صدا زد؛ اما خانمسؤال خواب بود. ویرگول هم رفت گوشهای دراز کشید و کم کم خوابش برد. وقتی بیدار شد، یکدفعه غافلگیر شد. چون همهی دوستان خوبش را جلو چشمش دید؛ «تعجب»، «نقطه»، «پرانتز» و «گیومه». خانمسؤال هم کیک خوشمزهای درست کرده بود. ویرگول تازه فهمید که روز تولدش است. آن شب خیلی به ویرگول خوش گذشت و خاطرهی خوبی توی ذهنش شد.
یادداشت
جانبخشی به اشیا، جانوران و گیاهان یکی از عناصر شعری است. این عنصر در داستان هم راه پیدا کرده و سابقهی زیادی در تاریخ ادبیات دارد. قصههای کلیله و دمنه یکی از اینهاست. در این کتاب جانوران حرف میزنند و داستانی را به وجود میآورند.
ستایش هم از این عنصر یعنی «جانبخشی» استفاده کرده است و به جای اشیا و حیوانات، به علامتها جان داده است. ماجرای داستان شاید تکراری و معمولی باشد. همین اتفاقی که کسی خبر ندارد روز تولدش است؛ اما یکدفعه وارد اتاق میشود و غافلگیر میشود. این اتفاق را ستایش به زبان دیگری گفته. قصه را از زبان علامتهای نوشتاری بیان کرده که کار تازه و جدیدی است. البته کتابی هم با نام «زنده باد علامت تعجب» چاپ شده که دربارهی علامتهاست؛ اما این که در ابتدای راه به فکر خلاقیت در قصه باشی کار خوبی است. منتظر کارهای تازه و بهتر ستایش هستیم.
آسمانه
ارسال نظر در مورد این مقاله