نویسنده
سفر شاهنشاه
امروز وقت ناهار شاه، در خدمت شاه بودم. امینالسلطان جمع و خرج سفر اروپا را عرض کرد. 170 هزار تومان از روطر (رویز) و لیانازوف (اجارهکنندهی شیلات) اجاره گرفته شد. تماماً خرج شد مگر 10 هزار تومان که باقی است. بعد از تمجید زیاد مقرر شد این 10 هزار تومان را این طور تقسیم کنند: 3 هزار تومان صرف جیب شاه، باقی را امینالسلطان به انعامات و غیره صرف کند. تعجب در این است که این پول معلوم نیست چه شده. هر جا که میهمان بودیم نه اسلحه خریداری شد و نه هیچ چیز که اسباب بهبودی مملکت باشد. اقلاً اگر از این 170هزار تومان 10هزار تومان خرج اکسپوزیون (نمایش) پاریس میشد این همه بدنامی بار نمیآمد. به هر حال به من چه این فضولیها.
خاطرات اعتمادالسلطنه
نتیجهی گدایی
گدایی از شخصی چیزی طلبید. صاحبخانه او را فحشی داد. گدا گفت: «تو که پول نمیدهی، چرا فحش میدهی؟» صاحبخانه گفت: «نخواستم دست خالی بروی.»
زهرالربیع- سیدنعمتالله جزایری
شرط بهلول
چند نفر زیر درختی نشسته بودند. بهلول به ایشان نزدیک شد. گفتند بیایید بهلول را مسخره کنیم. یکیشان به بهلول گفت: «میتوانی به بالای این درخت بروی؟»
گفت: «آری.»
آنان نیز 10 درهم به او دادند. بهلول درهمها را گرفت و گفت: «نردبان بیاورید.»
گفتند نردبان جزء شرط ما نبود. بهلول گفت: «جزو شرط شما نبود، ولی در شرط من بود.»
عقلاءالمجانین- نیشابوری
طاعت ناچیز
گــر طاعت خود نقش کنم بر نانی
وآن نان بنهم پیش سگی بر خوانی
وآن سگ شش مه گرسنه در زندانی
از ننــگ بر آن نـان ننهد دندانــی
شیخنجمالدین کبری
اسب مسابقه
اسبی در مسابقه پیشی گرفت. مردی از شادی بانگ برداشت و به خودستایی پرداخت. کسی که در کنارش بود گفت: «مگر این اسب از آن تو است؟» گفت: «نه! لیکن افسارش از من است . »
رسالهی دلگشا- عبید
دشمنی
به حکیمی گفتند: «چه کسی از عداوت مردم سالم میماند؟»
جواب داد: «آن کسی که هیچ خیر و شری از او ظاهر نشود. به جهت آنکه اگر خیر از او ظاهر شود، اشرار با او دشمنی کنند؛ و اگر شر از او ظاهر شد، اخیار با او دشمنی کنند.»
کشکول شیخ بهایی
شکر بر بیماری
شخصی میگفت روزی به عیادت یکی از فضلا که بیمار بود رفتم و چون نزد او نشستم و پرسش احوال او کردم، به او گفتم: «خدا را شکر کن و حمد بجا بیاور.»
تبسم نمود و گفت: «چگونه شکر کنم و حال آنکه خدای تعالی فرموده است: «و لئن شکرتم لازیدنکم؛ شکر کنید همانا زیاد میکنم برای شما.» و میترسم اگر شکر او کنم، بر بیماریِ من بیفزاید!
کشکول منتظری یزدی
حاکم ستمگر
یکی از اولاد خلفای عباسی داعیهی خلافت داشت و بینهایت ظالم و ستمکار بود. ندیم خود را صدا کرد و گفت: «برای من لقبی پیدا کن مانند المعتصم بالله یا المتوکل بالله.»
ندیم گفت: «نعوذ بالله.»
لطائف الطوائف- صفی
ارسال نظر در مورد این مقاله