نویسنده
* سلام خانم مشاور! متأسفانه برادر بزرگ من معتاد است. او چند ماه پیش به خاطر دزدی از یک مغازه به زندان افتاد. الآن پدر و مادر من به خاطر این موضوع خیلی ناراحتاند و میگویند آبرویمان رفته است. خواهر من و دامادش هم که پزشک هستند ناراحتاند و میگویند که او برایشان آبرو نگذاشته است. پدرم دیگر دوست ندارد که برادرم از زندان آزاد شود؛ اما مادرم خیلی غصه میخورد و همهاش یواشکی گریه میکند. من هم ناراحتم. گاهی از دست برادرم که اینقدر پدر و مادرم را اذیت کرده عصبانی میشوم و گاهی دلم برایش میسوزد، حتی دلتنگش میشوم. به نظر شما الآن ما باید چه کار کنیم؟ من چه کاری میتوانم برای خانوادهام انجام دهم؟
ر. مینویی – اراک
سلام!
از این که نگران وضعیت و شرایط خانوادهیتان هستید و سعی در کم کردن غمهای پدر و مادرتان دارید، خوشحالم. دوست عزیزم! وضعیتی که برادر شما برای خانوادهیتان به وجود آورده است تنها مربوط به خود او نیست، قطعاً کوتاهی پدر و مادر شما نیز در تربیت او بیتأثیر نبوده است؛ البته من انگشت اتهام به سمت کسی نمیگیرم، اما صادقانه با خودتان قضاوت کنید، چرا اجازه دادید که برادرتان در دام اعتیاد گرفتار شود؟ یا والدینتان زمانی که متوجه این امر شدند چرا سعی در جلوگیری از پیشرفت آن نکردند؟
دوست عزیزم! این که شما از رفتار برادرتان ناراحت باشید کاملاً طبیعی است؛ اما نخواهید با تنها گذاشتن او در این شرایط به او بفهمانید که دیگر برایش ارزشی قائل نیستید. چه بسا که همین بیتفاوتی در گذشته او را در دام اعتیاد گرفتار کرده و بعدها به دزدی روی آورده است. با پدر و مادرتان صحبت کنید. به آنها بگویید درست است که برادرتان اشتباه بزرگی مرتکب شده است؛ اما این دلیل آن نیست که او را به حال خودش رها کنید. خداوند مهربان بخشش را برای همین در میان دل انسانها قرار داده است. اگر قرار باشد که با هر اشتباهی بخواهیم دیگران را از خودمان دور کنیم، پس چگونه باید از خداوند تقاضای بخشش و رحمت داشته باشیم؟
من هیچ یک از رفتارهای برادرتان را تأیید نمیکنم؛ اما از شما و اطرافیانش یک خواهش دارم؛ برای یک بار هم که شده به او فرصت بدهید. با پدرتان صحبت کنید و از او بخواهید برای برادرتان وکیلی بگیرد و سعی کند تا در نوع رفتارش با برادرتان تجدیدنظر کند. تلاش کنید تا به او کمک کنید تا اعتیادش را ترک کند. سعی کنید تا برای آزاد شدن برادرتان از زندان تلاش کنید. فراموش نکنید ماندن هرچه بیشتر برادرتان در زندان هیچ کمکی به بهتر شدن اوضاع نمیکند، بلکه شرایط را بدتر کرده و ممکن است خلافهای بدتر از این را در زندان نیز بیاموزد. به برادرتان کمک کنید تا زندگی جدیدی را آغاز کند و به شخص مفیدی برای جامعه تبدیل شود.
* پدر و مادر من از بس سر من غُر میزنند دیگر اعصاب برایم نمانده است. دوست دارم از خانه فرار کنم و بروم یک جای دور. چه کار کنم که از دست غرغرهای آنها راحت شوم؟
م.الف – مشهد
سلام به دوست خوبم!
خواندن نامهات مرا غمگین کرد. ناراحتم از این که در مواجه شدن با یک مشکل، سریع به پاک کردن صورتمسأله فکر میکنید. دوست خوبم! فرار شاید راحتترین راه باشد؛ اما تنهاترین راه نیست. در ابتدا سعی کنید به نوع دیگری زندگی کنید. چند پیشنهاد دارم. اگر با انجام این راهکارها در رفتار والدینتان تغییری ایجاد نشد، معتقدم که در اولین فرصت به یک کلینیک مشاوره به صورت حضوری مراجعه کنید و پدر و مادرتان را متقاعد کنید که همراه شما برای مشاوره به کلینیک بیایند؛ و اما راهکارها:
در قدم اول زمانیکه والدینتان شروع به شکایت یا به قول خودتان غُرغُر از نحوهی رفتار شما میکنند، سعی کنید آرام باشید؛ حتی اگر صددرصد مطمئن هستید که حق با شماست، با احترام حق را به آنها بدهید و بگویید شما درست میگویید.
فراموش نکنید شاید دلیل تمام رفتارهای والدینتان با شما تنها به رفتارهای خودتان در برخورد با آنها بستگی دارد.
سعی کنید تا رابطهی بین خود و والدینتان را بهبود ببخشید. از آنها بخواهید روز خاصی در هفته را به اعضای خانواده اختصاص دهند. در این روز در ساعت خاص و مشخص همهی اعضای خانواده در کنار هم بنشینید و به صورت منطقی در مورد مشکلاتی که هر یک از اعضای خانواده دارد صحبت کنید.
امکان دارد که یکی از دلایل دوری شما از والدینتان و درک نکردن متقابل شما از سوی آنها تنها به این دلیل باشد که شما و والدینتان نحوهی برقراری ارتباط با یکدیگر را به خوبی یاد نگرفته باشید.
گهگاهی زیبا خواهد بود اگر شما یادداشت کوچکی سرشار از مهر و محبت بنویسید و آن را در کیف پول یا جیب لباسشان قرار دهید. یقین داشته باشید که با این رفتار بازخوردهای خوبی نیز از والدینتان دریافت خواهید کرد.
ننوشته بودید که والدینتان بر سر چه موضوعاتی به شما شکایت میکنند. گاهی با خودتان خلوت کنید و در ذهنتان به خودتان بگویید اگر شما به جای آنها بودید، چه رفتاری از خودتان نشان میدادید؟
فراموش نکنید نوع برخورد شما با والدینتان تأثیر بهسزایی در تغییر رفتار آنها با شما دارد. با آنها صحبت کنید و سعی کنید آن احساسی را که در دلتان نسبت به رفتارهای آنان دارید برایشان بازگو کنید. به یاد داشته باشید هیچ چیز بهتر از داشتن یک رابطهی دوستانه با والدینتان نیست.
* پدر من دو سال قبل با یک خانم دیگر ازدواج کرد. آن خانم دوتا فرزند دارد. پدر من از آن به بعد همیشه در خانهی همسر دومش است و خیلی کمتر به خانهی ما میآید. مادرم به خاطر این موضوع ناراحتی اعصاب پیدا کرده است. من و خواهرانم ناراحتیم. پدرم حتی فرزندخواندههایش را بیشتر از ما دوست دارد و با آنها به مسافرت میرود و برایشان پول خرج میکند.
ر. زینتخواه – همدان
سلام!
دوست عزیزم از این که زندگی چنین سرنوشت غمگینی را برای شما رقم زده است اندوهگین شدم. امید خود را به آینده از دست ندهید و از پدرتان دلگیر نباشید. من رفتار پدرتان را تأیید نمیکنم؛ اما یادآور میشوم که تنفر و ناراحتی زندگی را برای شما سختتر و غمگینانهتر میکند. سعی کنید با رفتارهایتان مادرتان را نسبت به ادامهی زندگی امیدوار کنید. تمام محبتی را که پدرتان در زندگی از مادرتان دریغ کردهاند شما به مادرتان بدهید. نگذارید جای خالی پدرتان شما را بیازارد. دوست خوبم! نگذارید احساس این که پدرتان به شما هیچ توجهی ندارد شما را آزار بدهد. چشمهایتان را روی تمام بیمحبتیهای پدرتان ببندید و به آینده نگاه کنید؛ به آیندهای شاد در کنار مادرتان. نگذارید حس این که پدرتان را ببخشید و برای ادامهی زندگی بدون حضور او به خودتان قوت قلب بدهید.
من یقین دارم که شما بدون حضور پدرتان در زندگیتان باز هم با مادرتان خوشبخت خواهید بود، تنها اگر خودتان بخواهید.
* من به کتاب داستان و رمان خیلی علاقه دارم؛ اما پدر و مادر من مخالف این کتابها هستند و میگویند به درسهایت لطمه میزند. راستش را بخواهید درس ریاضیام کمی ضعیف است؛ یعنی از اول ضعیف بود؛ اما هیچ ربطی به کتاب خواندن من ندارد. پدر و مادرم فکر میکنند که به خاطر کتاب خواندن، ریاضیام ضعیف شده است.
ک. روحیوند – خرمآباد
سلام به دوست عزیزم!
من قبلاً هم راجع به مطالعهی کتابهای رمان صحبت کردهام. این که به خواندن چنین کتابهایی علاقهمندید مربوط به دورهی نوجوانی شماست. در ابتدا برنامهریزی درسی کنید. سعی کنید زمان بیشتری را برای مطالعهی درس ریاضی اختصاص دهید. اگر احساس میکنید که به تنهایی قادر به درک درس ریاضی نیستید از کسی کمک بخواهید. از کلاسهای تقویتی در درس ریاضی کمک بگیرید و تلاش کنید که توانایی خود را در این درس بالا ببرید.
قطعاً پدر و مادر چون نگران وضعیت درسی شما هستند، به طور غیرمنطقی ضعیف بودن درس شما را به خواندن کتابهای درسی و رمان نسبت میدهند. در عین حال پیشنهادی که در خصوص مطالعهی کتابهای داستانی و رمان برایتان دارم این است «همواره به مطالعهی کتابهایی بپردازید که جزء کتابهای معروف و ارزشمند ادبی دنیا هستند.» از خواندن کتابهایی که مربوط به گروه سنی شما نیستند، بپرهیزید.
دوست خوبم! فراموش نکنید که تنها خود شما هستید که میتوانید به پدر و مادرتان اثبات کنید که مطالعهی کتابهای غیردرسی به درسهای شما لطمه نمیزند.
* چند وقت است که حسابی بیحوصله شدهام. توی خانه زود از کوره درمیروم. بیرون از خانه هم حوصلهی حرف زدن با هیچ کس را ندارم. قبلاً این طوری نبودم. نمیدانم چرا این طور شدهام. اگر میشود، راهنماییام کنید!
س. محمدزاده – سبزوار
سلام به دوست عزیزم!
بیحوصلگی زمانی روی میدهد که شما دیگر به اطرافیان، اشیای پیرامون خود و فعالیتهای روزمرهی خود علاقهمند نباشید و از آنها لذت نبرید. در واقع علت بیحوصلگی نبودن تنوع و انگیزه در زندگیست. دست به کار شوید. با نشستن و به نقطهای خیره شدن چیزی عوض نمیشود. برخیزید و به کاری مشغول شوید.
فراموش نکنید این باور که زندگی و فعالیتهای شما بیمعنی است میتواند شما را تا مرز افسردگی پیش ببرد. به زندگی خود معنا بدهید. هر روز یک چیز جدید یاد بگیرید و بر دانش خود بیفزایید. افکار خود را تغییر دهید تا احساسات شما نیز تغییر یابند. خیالپردازی کنید. تلاش کنید تا از تخیل خود در رفع بیحوصلگی کمک بگیرید. خیالپردازی کنید و سعی کنید تا به آرزوهای خود دست یابید.
به یاد داشته باشید که در برابر ارادهی آهنین انسان همهی سختیها آسان میشود. به استقبال کارهای به ظاهر دشوار بروید و به خود تلقین کنید میتوانید از انجام این فعالیت دشوار و سخت، سربلند و پیروز بیرون بیایید.
ارسال نظر در مورد این مقاله