نویسنده
زمستان پاورچین پاورچین به زمین آمد. برفکوچولوها با شیطنت روی دامن زمین مینشینند. درختان با دهاندرهی بلند به خواب عمیقی فرو میروند. امروز خورشیدخانم پشت نگاه ابرها پنهان شده است.
برگهای سبز حالا لباس تازهای بر تن کردند و منتظر اتوبوس باد هستند تا به سفری دور و دراز بروند. آدمبرفی همراه با اسب باد به زمین میرسد. او برای بچهها سوغاتیهای زیادی را از باغ آسمان آورده است. گاهی وقتها شبنم از گل ابر باغچهی آسمان روی زمین میچکد. خدا قلمموی زیبایش را برداشته و با گواش روی کاغذ دنیا نقش زمستان را میکشد. حالا دیگر زمین مُحرِم شده و به دور کعبهی خورشید میگردد.
ارسال نظر در مورد این مقاله