نویسنده
گیر دادن چیست؟ مقولهای است که همهی ما معمولاً دچار آن هستیم و گاهی منجر به دعوا و درگیری شده و بعضی اوقات ما سرافراز از دعوا بیرون میآییم، و بعضی اوقات سپر میاندازیم و از محل میگریزیم؛ اما نکتهای که بیشتر قابل اهمیت است وجود مشکل گیردادن مانند یک غدهی سرطانی در نهاد ماست؛ که اگر گاهی فعال شود خدا داند که چه بر سر طرف مقابل میآوریم.
برای مثال زمانی که نفر مقابل به قول خودش اعصاب ندارد گیر میدهیم و آنقدر سؤالپیچش میکنیم که بندهی خدا سر چهارتا جیغ بنفش بر سرمان میکشد که: خداییاش آدم سیریشتر از تو ندیده بودم!
اما معنی لغوی این واژه یعنی واژهی گیردادن همان پافشاری و اصرار در زبان پارسی است که امروزه برای راحتی کلام آن را گیردادن تلقی میکنند، که البته خدا رو شکر ساخت این واژه هیچ ربطی به فرهنگستان زبان فارسی ندارد؛ وگرنه ما باید به جای واژهی گیردادن از یک جملهی چندکلمهای طویل در صحبتهای محاورهایمان استفاده میکردیم.
اما خود گیردادن فکر میکنم از گیرکردن میآید؛ یعنی اگر مثلاً آستین لباس شما به دستگیرهی در گیر کند، شما مدتی وقت گهربارتان را تلف میکنید و در آخر در دلتان یک سری واژههای نادرست را نثار در کرده و میروید.
در مورد گیردادن یک فرد نیز جریان دقیقاً همین است؛ اما شما میتوانید دو گونه رفتار داشته باشید؛ اگر خودتان هم آدم گیری باشید - به قول امروزیها -، زودتر آمپر میچسبانید.
ولی اگر آدم گیری نباشید، این گیردادنها آنقدر برایتان عادی شده که اندکی دیرتر حالت هجومی به خود میگیرید.
اما به راستی علت این مشکل بزرگ چیست؟ شاید مربوط میشود به عدم اعتماد ما به یکدیگر در بعضی موارد.
اما من فکر میکنم دلیل نوع دیگر گیردادن یک دلیل ذاتی است؛ یعنی بعضیها خود به خودی آدمهای گیری هستند و شاید این گیردادن به پشتکارشان بازمیگردد.
اصلاً چرا من آدم منفینگری باشم؟ از این به بعد به گیر میگویم پشتکار؛
آری یک پشتکار حدوداً سازنده!
ارسال نظر در مورد این مقاله