نثر ادبی/ به وسعت دریا


تک و تنها گوشه‌ی حیاط مدرسه

زیر سایه‌ی خورشید

با تو حرف می‌‎زدم،

خواسته‌ام از تو این بود

دوستم باشی، همیشه کنارم باشی

با هم تنهایی را

کنار جاده‌ی دوستی رها کنیم این بار

قدم‌زنان، با تردید

به سمت تو می‌آیم

تو با نگاهی پُرمهر

می‌خندی به گونه‌ی سرخ من

«سلام»

شروع یک دوستی به وسعت دریاست

تو آن روز گفتی: سلام

من از نگاه تو خواندم که تو همان هستی

لبخند،

نتیجه‌ی دوستی من با توست.

برایم بمان همیشه یک دوست

 

CAPTCHA Image