قصه‌های قرآن

نویسنده


از خرماهای کم‌گوشت و خشکیده بریز

- چه می‌کنی غلام پیر احمق؟

- ارباب، دارم به دستورتان عمل می‌کنم!

ناگهان باد گرمی خرمن موهای ژولیده‌ی غلام پیر را به هم ریخت. نزدیک بود دستار پرچروک روی سرش عقب برود. برای چند لحظه نخل‌های نخلستان خم و راست شدند. ارباب هول کرد و ترسید؛ اما خیلی زود باد تند خوابید. ارباب آمد بالای سر غلام پیر، ته عصایش را روی گلوی او گذاشت و فشار داد. چشم‌های غلام پیر گرد شد و صورت سیاهش سرخ. داشت نفسش به شماره می‌افتاد که ارباب عصایش را کنار برد و گفت: «پنج سبد خرما، آن هم خرماهای ناب درجه یکی که باید به صنعا برود!... آخر حماقت برده‌های حبشی(1) هم حدی دارد!»

غلام جوانی که داشت لیف‌های خرما را به هم می‌بست، زیرچشمی نگاهش کرد؛ اما لام تا کام دهان نگشود و حرفی نزد. غلام پیر حبشی به تِته پِته افتاد.

- خو... دتان... گفتید...

ارباب سرش داد زد: «خودم گفتم که هر سبد به اندازه‌ی چهار پنجم خرماهای کم‌گوشت و خشکیده باشد. بعد روی آن‌ها دو - سه مُشتی خرمای تازه و ناب بریز. برای انفاق در راه خدا باید حد میانه را در نظر گرفت. زود باش سبدها را خالی کن و از نو بچین!»

ارباب رفت. غلام پیر سبدها را یکی یکی روی حصیر بزرگی خالی کرد. غلام جوان به کمکش رفت و گفت: «مواظب باش خرماها له نشوند که این بار سر و کارت با ترکه‌ی خرما خواهد بود.»

غلام پیر آه کشید و گفت: «همین چند روز پیش بود که رسول خدا(ص) سفارش ما خدمتکارها را به ارباب‌های‌مان کرد و برای چندمین بار از عدالت و برابری ما و آن‌ها سخن گفت؛ اما کو گوشِ شنوا!»

غلام جوان دهان خود را نزدیک کرد و ریزه ریزه خندید و گفت: «تازه آن آیه‌ی خدا هم از یادشان، پاک فراموش شده!»

غلام پیر پرسید: «کدام آیه؟ من که بلد نیستم قرآن بخوانم.»

غلام جوان آیه‌ی تازه‌ای را که خداوند برای حضرت محمد(ص) فرستاده بود خواند:

ای مؤمنان! از بهترینِ آنچه به دست آورده‌اید و از آنچه از زمین برای‌تان آورده‌ایم (از منابع و معادن و درختان و گیاهان) انفاق کنید و [چیزهای] پست را که خودتان جز با چشم‌پوشی نمی‌پذیرید، برای انفاق منظور نکنید... (2)

(1) حبشه سرزمینی در آفریقا بود که عرب‎‌های صدر اسلام، بیش‌تر خدمتکارهای خود را از آن‌جا می‌آوردند.

(2) سوره‌ی بقره، آیه‌ی 267.

منبع: تفسیر نمونه، سوره‌ی بقره.

 

CAPTCHA Image