شعر/ کربلا – پلی از اشک – ای حسین – مفهوم آب


کربلا

هنوز آسمان تو

پر از غبار ماتم است

پر از نوای اشک و آه

پر از نجابت غم است

           **

و ضجه می‌زند دلت

به آن بلا که دیده است

به لحظه‌ای که خار تیز

گلوی گل بریده است

           **

اگر که خون گل نبود

تو کربلا نمی‌شدی

تو بی‌نسیم عطر یاس

که باصفا نمی‌شدی

طاهره اکرمی

پلی از اشک

آسمان در غروب عاشورا

خم شد و روی خاک را بوسید

دامنش سرخ، رنگ گل‌ها شد

دید زخمی‌ست پیکر خورشید

خیمه‌ها در میان آتش سوخت

شعله‌ها تا به آسمان می‌رفت

کودکی پابرهنه در صحرا

سوی عمه دوان دوان می‌رفت

دختری در غم نبود پدر

بی‌قرار و ضعیف و تب‌دار است

اشک‌های زلال او آن شب

از زمین تا به آسمان پل بست

مریم زرنشان

ای حسین

ای حسین

 سال‌هاست

 نام تو

 گره‌گشای هر دل شکسته است

 اشک‌های ما

 به مهربانی نگاه تو

 دخیل بسته است

           ***

آفتاب

 از تلألؤ نگاه تو

 سو گرفت

 کربلا،

 ...با شهادت تو آبرو گرفت

مریم زندی

مفهوم آب

از دست‌های سبزش

مفهوم آب جاری‌ست

از خنده‌های نابش

بوی گلاب جاری‌ست

در چشم او نمایان

یک کهکشان ستاره

یک گوشه دست‌هایش

یک گوشه مشک پاره

از سرخی نگاهش

خورشید غرق رؤیاست

جاوید ماند و جاوید

عباس، تا که دنیاست

طیبه شادمانی

CAPTCHA Image