نویسنده

کارشناس روان‌شناسی بالینی

* من خیلی دوست دارم قهرمان شوم. دوست دارم همه از من تعریف کنند و عکس مرا توی اتاق‌شان بچسبانند. مجله‌ها هم هی با من مصاحبه کنند و عکس مرا روی جلدشان چاپ کنند. بعضی وقت‌ها ساعت‌ها توی اتاقم می‌نشینم و به این چیزها فکر می‌کنم. داداش بزرگ‌ترم به من می‌گوید خیال‌باف. شما فکر می‌کنید من به آرزویم می‌رسم؟

ز. میهن نژاد ـ خمین

با سلام به دوست خوبم!

نامه‌ات را خواندم. احساس شما برای معروف شدن در زندگی امری طبیعی است. اکثر نوجوانان به سن و سال شما چنین آرزویی را در سر دارند؛ اما مهم این است که شما برای رسیدن به چنین خواسته‌ای چه اندازه تلاش کنید. به اعتقاد من هر کس می‌تواند در زندگی برای رسیدن به آرزویش در مسیر صحیح تلاش کند. دوست خوبم! تبدیل شدن شما به یک انسان بزرگ و شریف به‌گونه‌ای که همه از شما به خوبی یاد کنند کار بزرگی است و به تلاش زیادی نیاز دارد. پیشنهاد می‌کنم با توجه به توانایی‌هایی که دارید به رشته یا هنری که به آن علاقه‌مندید بپردازید. فراموش نکنید که معروف بودن تنها فوتبالیست یا هنرپیشه شدن نیست. شما در هر زمینه که فکر می‌کنید استعداد بالایی دارید می‌توانید فرد موفق و معروفی باشید. از همین امروز سعی کنید تا به کشف استعدادهای‌تان بپردازید و در نهایت تصمیم بگیرید که می‌خواهید برای رسیدن به آرزوی‌تان در چه مسیری گام بردارید.

در پایان به یاد داشته باشید برای معروف بودن و مطرح شدن همواره باید خلّاق باشید. موفق بودن در هر شغل و زمینه‌ای خوب است؛ اما چیزی که یک شخص موفق را از دیگران جدا می‌کند خاص بودن او در نحوه‌ی کار و نوع زندگی‌اش نسبت به دیگران است.

مثلاً در دوران گذشته نقّاشان زیادی بوده‌اند که آثار زیبایی را از خود به جا گذاشته‌اند؛ اما تنها نام تعداد محدودی از آن‌ها برای دیگران آشناست و این تنها به این دلیل است که آن‌ها سبک جدیدی را در کارشان ارایه کردند که پیش از آن نقّاش دیگری انجام نداده بود.

یا مثلاً جراحی که می‌تواند عملی را انجام بدهد که دیگران نمی‌توانند و از عهده‌ی آن برنمی‌آیند. دوست عزیز! سعی کنید در هر زمینه‌ای که فکر می‌کنید در آن موفق‌تر و خَلّاق‌تر خواهید بود، بپردازید و هیچ‌گاه با شنیدن سخنان دیگران مأیوس نشوید و فراموش نکنید که شما فردا چیزی خواهید شد که امروز به آن می‌اندیشیده‌اید. به امید روزی که اخبار موفقیت‌آمیز خودتان را در رشته و یا هنری که در آن استعداد دارید، برای‌مان بنویسید!

 

* من کلاس سوم راهنمایی هستم؛ اما هنوز نتوانسته‌ام وقت منظمی داشته باشم. معلم‌هایم می‌گویند شما باید وقت‌تان را تنظیم کنید؛ اما من هر چه تلاش می‌کنم نمی‌توانم تنظیم کنم که چند ساعت درس بخوانم، چند ساعت بازی کنم و چند ساعت به کارهای دیگر بپردازم.

د. مهرشمار ـ چادگان

دوست خوبم، سلام!

پیشنهاد می‌کنم در طول یک هفته، منظم، از تمام فعالیت‌هایی که انجام می‌دهید یادداشت‌برداری کنید. این که در طول روز چه ساعت‌هایی به گردش یا تفریح می‌پردازید یا بیش‌تر دوست دارید در چه ساعت‌هایی مطالعه کنید و تکالیف مدرسه‌ی‌تان را انجام دهید. بعد از یک هفته لیست تهیه‌شده‌ی شما، فعالیت‌های پیش روی‌تان را مشخص می‌کند. حال باید آن‌ها را از لحاظ مهم بودن یا علاقه‌مندی که به انجام‌شان دارید، طبقه‌بندی کنید. ببینید چند ساعت در طول روز را به مطالعه یا انجام تکالیف اختصاص داده بودید. اگر احساس می‌کنید در درس‌های‌تان ضعیف هستید، به این زمان اضافه کنید. مثلاً اگر در درس‌های‌تان ضعیف هستید و به طور میانگین در طول روز سه ساعت را به مطالعه می‌پردازید، این زمان را افزایش دهید. اگر وقت زیادی را برای تماشای تلویزیون اختصاص داده‌اید، زمان آن رسیده تا چند برنامه‌ای را که برای‌تان بیش‌تر از بقیه اهمیت دارد، مشخص کنید تا از وقت باقیمانده‌ی آن برای انجام فعالیت‌های مهم‌تر استفاده کنید.

فراموش نکنید این شما هستید که می‌توانید برای خودتان بهترین برنامه‌ی هفتگی را تنظیم کنید.

همیشه سعی کنید تکالیف مدرسه‌ی‌تان را به موقع انجام دهید و رسیدگی به آن‌ها را به وقت دیگری موکول نکنید. شاید در ابتدا کمی سخت باشد؛ اما با گذشت زمان به راحتی می‌توانید با برنامه‌ی هفتگی خود هماهنگ شوید. هم‌چنین به طور مداوم و به صورت خسته‌کننده و یکسره به انجام یک فعالیت خاص نپردازید. مثلاً امروز قرار است که شما پنج ساعت به مطالعه و انجام تکالیف روز آینده بپردازید، برنامه‌ریزی کنید و بعد از هر یک ساعت مطالعه یک ربع تا نیم ساعت - بسته به دلخواه خودتان – به عنوان زنگ تفریح قرار دهید. در زنگ تفریح خود نیز می‌توانید از میوه یا آبمیوه‌های طبیعی یا مواد غذایی ویتامین‌دار استفاده کنید تا بتوانید نیرومندتر از قبل به مطالعه بپردازید.

 

* من دوستی دارم که خیلی دروغ می‌گوید. او حتی دروغ‌هایی می‌گوید که می‌داند ما می‌دانیم این حرفش دروغ است؛ اما باز هم از دروغ‌گویی دست برنمی‌دارد. وقتی هم دروغش را درمی‌آوریم، می‌خندد و می‌گوید: «شوخی کردم.» من چطور می‌توانم او را وادار کنم که دیگر دروغ نگوید؟

محسن. ن ـ خرمدره

دوست خوبم، سلام!

شنیدن این که دوست شما از دروغ گفتن لذت می‌برد بسیار ناراحتم کرد. شاید یکی از دلایلی که می‌توان به عنوان عاملی برای دروغ‌گویی اشاره کرد این است که شخص، دروغ‌گویی را از کسی یاد گرفته است. سعی می‌کنیم تا در شماره‌های آینده به توضیح مفصلی در این مورد بپردازیم و بنویسیم که چرا یک شخص دروغ می‌گوید و هم‌چنین راه‌های جلوگیری از دروغ‌گویی را بیان کنیم.

امیدوارم که خواندن آن شماره، هم به شما و هم دوست‌تان کمک کند.

 

* سلام خانم مشاور! حرف‌های شما خیلی خوب است و حرف‌هایی را که برای بچه‌های دیگر می‌زنید گاهی به درد من هم می‌خورد؛ اما من یک مشکل بزرگ دارم که تا حالا توی صفحه‌ی اتاق مشاور در موردش صحبت نکرده‌اید. راستش مادر من ناشنواست. او از کودکی از شنیدن و حرف زدن محروم بوده است. او مادرِ خیلی مهربانی است و مثل همه‌ی مادرها به بچه‌هایش محبت می‌کند؛ حتی شاید مهربانی‌هایش از مادران دیگر بیش‌تر باشد. او برای من و خواهر کوچکم خیلی فداکاری می‌کند؛ اما پدرم با او اختلاف دارد. پدرم همیشه به او می‌گوید: «تو مرا خسته کرده‌ای.» یا می‌گوید: «تو چرا حرف حالی‌ات نمی‌شود.»

مادرم هیچی نمی‌گوید. فقط می‌رود توی اتاق در را می‌بندد، برق را هم خاموش می‌کند و گریه می‌کند. گاهی با صدای بلند گریه می‌کند و ما هم به گریه می‌افتیم. به نظر شما چرا با این که مادرم هیچ مشکلی ندارد، پدرم با او اختلاف دارد؟ ما چطور می‌توانیم به آن‌ها کمک کنیم؟

معین. ت ـ کرمانشاه

سلام به دوست عزیزم!

خواندن نامه‌ات مرا بسیار غمگین کرد. ابتدا برای مادری فداکار که در تمام طول زندگی‌اش در کنار پدر شما هیچ‌گاه نتوانست صدای اعتراضش را به گوش او برساند؛ صدایی که از کودکی از داشتن آن محروم بوده است؛ اما خوش‌حالم از این که شما و خواهرتان از داشتن مادری شیرزن به خود افتخار می‌کنید. دوست خوبم! من نمی‌دانم که چرا پدر شما چنین رفتاری با مادرتان دارد یا دلیل این رفتارهایش برای چیست؛ اما تنها پیشنهادی که برای شما دارم این است، به خاطر جبران تمام محبت‌ها و مهربانی‌های مادرتان و برای جبران غمی که پدرتان در چشم‌های مادرتان می‌نشاند، شما با رفتار خوب، هر روز لبخند را مهمان خانه‌ی چشمان مادرتان کنید. شاید مادرتان از شنیدن صدای شما محروم باشد! شاید هیچ‌گاه نتواند صدای شیرین کودکانش را بشنود؛ اما حتماً از دیدن نقاشی‌های زیبایی که به خاطر جبران زحمت‌هایش می‌کشید لذت خواهد برد. درست است که مادر شما نمی‌شنود؛ اما مطمئن هستم که از دیدن موفقیت شما در زندگی حتماً شادمان خواهد بود. در عین حال هیچ‌گاه فراموش نکنید که احترام به پدر و مادر واجب است. زمانی که بین پدر و مادرتان اختلافی می‌افتد، هیچ‌گاه دخالت نکنید. در چنین زمانی به همراه خواهر کوچک‌تان به اتاق دیگری بروید تا از شنیدن صدای پدرتان به دور باشید.

همچنین اگر فکر می‌کنید که حرف زدن با پدرتان و آگاه کردن او از نتیجه‌ی رفتار زشتش برای‌تان امکان‌پذیر است در نامه‌ای به صورت مؤدبانه این سؤال را از پدرتان بپرسید که چرا زمانی که به شرایط مادرتان آگاه بوده است با او ازدواج کرده است؟ و چرا اکنون با رفتارهایش باعث آزار او می‌شود؛ و این که اگر روزی خودش به چنین مشکلی دچار شود آیا حاضر است کسی چنین رفتاری با او داشته باشد؟

شاید به این وسیله بتوانید پدرتان را از رنجی که مادرتان می‌کشد آگاه کنید.

 

* سلام خانم مشاور! پدر من دوره‌گرد است. او در کوچه‌ها می‌گردد و نان خشک جمع می‌کند. او این نان خشک‌ها را به دام‌دارها و گاودارها می‌فروشد و با پول آن زندگی می‌کنیم. ما تا پارسال در محله‌ی ... مستأجر بودیم. این محله یکی از فقیرنشین‌ترین محله‌های شهر ماست؛ اما پدر و مادرم پولی جمع کردند و سال قبل در محل ... یک خانه‌ی 40 متری خریدیم. محل جدید ما از محل قبلی ما خیلی پایین‌تر است. توی کوچه‌ها آب کثیف و لجن جمع شده؛ اما پدر و مادر من خدا را شکر می‌کنند که خانه‌ای دارند؛ اما من در این محل چیزهای بدی می‌بینم. مثلاً جوان‌های این‌جا کارهای بدی می‌کنند. وقتی به پدرم موضوع را می‌گویم می‌گوید چه کار کنم؟ ما که جای دیگری نمی‌توانیم برویم. حالا هم این‌ها را گفتم که کمی سبک شوم. من خودم اهل کارهای زشت نیستم. فقط کتاب و مجله می‌خوانم که از مسجد یا مدرسه‌ی‌مان به امانت می‌گیرم.

م. ذ ـ تهران

سلام به دوست خوبم!

می‌توانم درک کنم که از این وضعیت چه رنجی می‌برید؛ حتی می‌توانم غم پدر و مادرتان را درک کنم؛ چرا که هر روز وقتی به چشم‌های پاک و معصوم شما نگاه می‌کنند از این رنج می‌برند که چرا نتوانستند محیط بهتری را برای زندگی فرزندان‌شان فراهم کنند. دوست عزیز! نگذارید این موضوع  پدر و مادر شما را  بیش از این اندوهگین کند. سعی کنید زیاد بیرون از منزل نباشید. اگر می‌خواهید به مدرسه، مسجد و یا ... بروید از کوچه‌های محله به سرعت عبور کنید، در رفت‌وآمدهایی که دارید بسیار مراقب خودتان باشید، در بیرون از محیط مدرسه و مسجد با هیچ کس از افراد آن محله دوست نشوید، اگر در خانه حوصله‌‌ی‌تان سر می‌رود با نوشتن، دیدن تلویزیون و یا خواندن کتاب خودتان را مشغول کنید و کم‌تر وقت خودتان را در بیرون از منزل بگذرانید. همچنین اگر زمانی احساس خطر کردید و کسی در بیرون از منزل برای شما ایجاد مزاحمت کرد، فراموش نکنید که تنها کسی که باید به آن‌ها اعتماد کنید و جریان را با آن‌ها در میان بگذارید، پدر و مادرتان هستند. سعی کنید که رابطه‌ی‌تان را با پدر و مادرتان همچون دو دوست خوب حفظ کنید. اکنون که پدر شما توانسته است با تلاش زیاد این خانه را بخرد، ان‌شاالله بتواند در سال‌های آینده باز هم پولی پس‌انداز کند تا خانه‌ای بهتر در محله‌ای بهتر از این‌جا برای‌تان بخرد. هیچ‌گاه از رحمت خدا ناامید نشوید.

CAPTCHA Image