اگر پروانهای را بگیری
اگر پروانهای را بگیری
و آن را در شیشه نگه داری
خواهی دید
که ستارهی کوچکی را
از دست دادهای
اگر او را رها کنی
تا به آسمانِ شب برگردد
خواهی دید
که دوباره میدرخشد
آن ستارهی کوچک
شعر از: لیلیان مور
مترجم: مهدی مرادی
طرح
1
میدانی آیا چیست
معنای همسایه؟
یعنی همه دارند
هم نور، هم سایه
2
اگر از سبزه و رود
یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود
زندگی چگونه بود
3
تا چمدان بسته شد
یک سفر آغاز شد
اخم به مشهد رسید
با چمدان، باز شد
4
فایدهای ندارد
پنجرهها و نرده
جیغ بلند این شهر
مرا کلافه کرده
5
فصل، فصل کِشت است
شور و حالی دارد
سگ من، توی حیاط
استخوان میکارد
یحیی علویفرد
نوستالژی
بامهای آبادی
لباس مد سال پوشیدند
ایزوگام!
کاهگلها، دلآزرده!
تیراژ تیرآهنها
بالا رفت!
کوچههای خاکی
یکی
یکی
زیر آسفالت
گم شدند!
هود بیمکث را
کم
کم
به کار گذاشتند
بوی روستا گرفته شد!
زهرا غلامی
تکههای نونوار
تکههای پارچه
گوشه گوشه بر زمین
این یکی حریر سبز
آن یکی کتان و جین
سطل مادرم پر از
تکههای نونوار
این شده لباس شب
آن یکی لباس کار
فکرهای مادرم
شیک و خوب و تازه است
حیف چرخ او ولی
کهنه و قراضه است
کار میکند مدام
سخت، کُند و پرصدا
کوک میزند دقیق
هر مسیر تازه را
هست چرخ کهنه با
مادرم همیشه دوست
چون که چرخ کهنهاش
مانده از جهاز اوست!
نوشین نوری
ارسال نظر در مورد این مقاله