در کوچه‌های نوجوانی/ وای که چه‌قدر گیر می‌دن!

نویسنده


کارشناس روان‌شناسی بالینی

حتماً تعجب کرده‌اید این استقلال از آن آبی و قرمزهای دوآتیشه‌ی فوتبال نیست. چیزی فراتر از این‌هاست.

این استقلال به زبان خودمانی همان آزادی عمل است. این که شما در زندگی روزمره برای فعالیت‌هایی که انجام می‌دهید تا چه اندازه آزادی عمل و اختیار دارید؟

مثلاً بعد از مدرسه تصمیم دارید با دوستان‌تان برای دیدن فیلمی به سینما بروید. آیا برای این منظور باید از 48 ساعت قبل با خانواده‌ی خود مشورت کنید و از آن‌ها برای رفتن به سینما اجازه بگیرید؟ یا نه، همین کافیست که همان روز بعد از خارج شدن از مدرسه با تلفن به مادرتان خبر بدهید و از رفتن به سینما او را مطلع کنید و یا نه، به سینما می‌روید و بعد از آن به خانه می‌آیید و هیچ کس از شما نمی‌پرسد که شما کجا بوده‌اید و تا به حال چرا به خانه نیامده‌اید؟

حتماً الآن با خودتان می‌گویید ای کاش جزء دسته‌ی سوم بودیم و چه قدر خوب بود اگر هیچ کس از ما نمی‌پرسید که چه کار می‌‌کنیم یا نمی‌کنیم.

اگر جزء دسته‌ی سوم هستید، یا دوست دارید که باشید، باید بگویم واقعاً برای‌تان متأسف هستم؛ چرا که هیچ‌گاه لذت دوست داشته شدن را درک نکرده‌اید یا بهتر بگویم درک نخواهید کرد.

البته مطمئن هستم که شما جزء این دسته نیستید؛ ولی شاید آن ته‌های دل‌تان صدایی را می‌شنوید که به شما می‌گوید چه لزومی دارد که شما برای انجام هرکاری با دیگران مشورت کنید و نظر آن‌ها را بخواهید، و این جمله گاهی شما را قلقلک می‌دهد برای این‌که به دنبال واژه‌ای به نام استقلال باشید.

بارها شنیده‌ام که بعضی از نوجوانان شکایت می‌کنند از این که چرا والدین آن‌ها استقلال و آزادی عمل بیش‌تری به آن‌ها نمی‌دهند.

اما چرا؟

بیایید این بار از زاویه‌ی دیگری به این موضوع نگاه کنیم.

تصور کنید که برادر کوچک‌تر از خود دارید. والدین شما برای 24 ساعت کامل، نگه‌داری از او  را به شما واگذار می‌کنند. صبح از خواب بیدار می‌شوید و می‌بینید که والدین شما در منزل نیستند، به سراغ برادرکوچک‌ترتان می‌روید تا با هم صبحانه بخورید، در حین خوردن صبحانه تلفن زنگ می‌زند. یکی از دوستان‌تان است که برای پرسیدن جواب یکی از سؤال‌های درسی با شما تماس گرفته است. بعد از پایان تماس تلفنی وقتی به آشپزخانه برمی‌گردید جای خالی برادرتان را حس می‌کنید. تمام خانه را زیر و رو می‌کنید؛ اما اثری از او نیست. چه احساسی به شما دست می‌دهد؟

ترسیده‌اید؟

به خیابان می‌روید و تمام کوچه‌ها را جست‌وجو می‌کنید. اثری از او نمی‌یابید. به خانه برمی‌گردید، به امید این که او هم بازگشته باشد.

هنوز ساعتی از بازگشت شما نگذشته است که متوجه می‌شوید کسی به درِ خانه‌ی‌تان می‌زند. در را باز می‌کنید و برادرتان را پشت در می‌بینید.

چه کار می‌کنید؟ سرش داد می‌زنید و با او دعوا می‌کنید؟

به او می‌گویید که کار اشتباهی انجام داده که بدون اجازه‌ی شما از خانه خارج شده است و یا...

و برادرتان در عالم کودکی تنها یک پاسخ می‌دهد: به خانه‌ی همسایه‌ی‌مان رفته بودم تا با پسرشان بازی کنم.

خب، چه اتفاقی افتاد؟

خودتان قضاوت کنید.

یا نه تصور کنید که به طور ناخواسته و اتفاقی وارد اتاق برادرتان می‌شوید، ناگهان او از ورود  یک‌دفعه‌ی شما هول می‌شود و سعی دارد چیزی را که در دستانش قرار دارد به طور ناشیانه‌ای از شما مخفی کند.

چه کار می‌کنید؟

با خودتان فکر می‌کنید که نکند برادر شما وسیله‌ی خطرناکی را  برای بازی انتخاب کرده و ممکن است با آن به خودش صدمه بزند.

پس نگرانش می‌شوید و به هر طریقی سعی می‌کنید تا بفهمید که او چه چیزی را مخفی کرده است و برادرتان مُدام به شما یادآوری می‌کند که به او آزادی بدهید تا خودش بتواند به تنهایی راجع به کاری که می‌خواهد انجام بدهد، تصمیم بگیرد و مطمئن است که هیچ اتفاقی برایش نمی‌افتد؛ اما شما اصلاً مطمئن نیستید.

...

آیا این همان قصه‌ی تکراری شما با والدین‌تان نبود؟ آیا اکنون درک احساس والدین‌تان در هنگام بی‌خبری از شما برای‌تان قابل درک بود؟       

داشتن آزادی عمل در زندگی حق هر انسانی است؛ ولی ای کاش هیچ‌گاه فراموش نکنیم که بالاتر از آزادی، احساس آدم‌ها قرار دارد. احساس نگرانی که ما به دلیل خودخواهی سعی داریم آن را نادیده بگیریم.

فکر می‌کنید زیباتر نخواهد بود اگر در مورد تمام آزادی‌های منطقی و غیرمنطقی که همیشه آرزوی داشتن آن‌ها را دارید، بنشینید و با والدین‌تان گفت‌وگو کنید. شرایط خانوادگی، محیط زندگی و نوع نگاه هر یک از والدین شما به مسائل زندگی با یک‌دیگر متفاوت است. پس خیلی طبیعی است اگر نوع استقلال و آزادی عمل شما در زندگی با دوست بغل‌دستی‌تان در مدرسه متفاوت باشد؛ چرا که هر یک از شما در محیط و شرایط خاص خانوادگی خود بزرگ می‌شوید.

امیدوارم بعد از این برای داشتن هر نوع استقلال در زندگی و داشتن حق انتخاب شخصی، با والدین‌تان به طور صمیمانه به گفت‌وگو بنشینید و دلایل خود را برای داشتن استقلال در هر زمینه‌ای مطرح کنید و دلایل منطقی آن‌ها را بشنوید و برای آن ارزش قائل شوید.  

CAPTCHA Image