نویسنده

دو هفته از شروع کلاس‌ها می‌گذشت. یک روز آقای معلم یک دانش‌آموز تازه‌وارد را به کلاس‌مان آورد: «بچه‌ها! آقاحمید هم‌کلاسی جدید شماست. امیدوارم دوست‌های خوبی برای هم باشید!»

یک دانش‌آموز مرتب و منظم که پیراهنش مثل برف سفید بود. خط اتوی لباس‌هایش هندوانه را می‌برید. آن‌قدر موهایش را مرتب آب و شانه زده بود که انگار روی سرش چسبیده بودند.

درِ گوش بغل‌دستی‌ام گفتم: «از آن بچه‌پولدارهاست.»

سرش را تکان داد و گفت: «حتماً توی این دو هفته هم که تشریف نداشتن مسافرت خارجی رفته بودند!»

                                                      * * *

هر سؤالی را که معلم می‌پرسید اول دست حمید بالا می‌رفت. سریع و بی‌نقص جواب می‌داد. همیشه با خودم فکر می‌کردم حتماً معلم خصوصی دارد.

چند روز‌ی بود که حمید به مدرسه نمی‌آمد. آقای معلم برگه‌های امتحانی او را- که مثل همیشه پر از بیست بود‌- به تنها دوستش سپرد و گفت: «این‌ها را به دست حمید برسان.»

معلم که دور شد با تمسخر گفتم: «چی شده؟ چرا دوست‌جونت چند روزه دیگه مدرسه نمیاد؟»

سرش را پایین انداخت و گفت: «سال قبل پدر حمید فوت شد. برای همین ‌سعید روزها به مدرسه می‌آید و شب‌ها کار می‌کند. حمید الآن بیمار شده و دکتر گفته است باید کمی استراحت کند.»

قلبم گرفت. نفسم تنگ شد. چه زود و بد قضاوت کرده بودم.

                                                      * * *

سعید صبری نوجوانی 19ساله است.

وقتی کلاس اول راهنمایی بود مجبور می‌شود دنبال کاری نیمه‌وقت بگردد. از سوی یکی از دوستانش با یک کارگاه تولیدی آشنا می‌شود.

او می‌گوید این کارگاه برای او مانند یک کلاس است و با همه‌ی هم‌کارانش دوست است.

در تمام مدتی که با او حرف می‌زنم سرش پایین است و کارش را انجام می‌دهد؛ حتی بارها خواستم رو به دوربین بی‌حرکت بایستد؛ اما لحظه‌ای هم دست از کار نکشید.

عجب همتی!

                                                      * * *

* برنامه‌ریزی‌ات چطور است؟

در طول این سال‌ها از مدرسه که می‌آیم خانه ناهارم را می‌خورم، بعد می‌آیم سرکار تا غروب. بعد می‌روم خانه و تا دیروقت تکالیفم را انجام می‌دهم.

* کار کردن با این دستگاه سخت نیست؟

نه خیلی. مشکل‌ترین قسمت این است که باید از صبح تا شب روی پا بایستم. زیاد ایستادن خسته‌‌ام می‌کند و پاهایم درد می‌گیرند.

* از همان اول پای دستگاه می‌ایستادی؟

نه، آن زمان که کوچک‌تر بودم پشت چرخ خیاطی می‌نشستم.

* خراب‌کاری هم صورت داده بودی؟

گاهی سوزن چرخ را می‌شکستم، گاهی هم اشتباه می‌دوختم.

* به صاحب‌کارت می‌گفتی؟

راستش نه! بچه بودم و از صاحب‌کارم خیلی می‌ترسیدم، یه جورایی می‌پیچاندم.

* الآن چی؟

الآن با این دستگاه یک قالب روی پارچه‌ها می‌گذارم و آن را برش می‌دهم. گاهی پارچه را بد می‌برم یا قالب را اشتباه می‌گذارم؛ اما فوری به صاحب‌کارم می‌گویم.

* پول‌هایت را چطور خرج می‌کنی؟

دلم می‌خواهد پس‌انداز کنم، اما فعلاً امکانش نیست. برای همین آن را صرف امور روزمره‌ی خانه‌ی‌مان می‌کنم.

* پولی را که خودت به دست می‌آوری چه طعمی دارد؟

خیلی برایم ارزش دارد. سخت‌تر خرج می‌کنم. برای خرید یک چیز کوچک خوب فکر می‌کنم تا مبادا پولم را نادرست مصرف کنم. سعی می‌کنم این پول را در راه خوبی استفاده کنم.

* اولین چیزی که با اولین حقوقت خریدی چه بود؟

11 سالم بود. وقتی برای اولین بار حقوقم را گرفتم خیلی خوش‌حال شدم. همه‌اش منتظر بودم زودتر کارگاه تعطیل شود. وقتی کارگاه تعطیل شد رفتم یک مغازه و یک کیک و یک آبمیوه برای خودم خریدم. خیلی مزه داد. واقعاً لذت بردم. مابقی پول را هم به مادرم دادم.

* برای چه کار می‌کنی؟

کمی به خاطر این است که بی‌کار نباشم؛ اما دلیل اصلی‌‌اش کمک کردن به خانواده است. پدرم چه‌قدر خرج ما را بدهد، گناه دارد.

* شده بخواهی کارت را رها کنی؟

بارها!کارکردن خیلی سخت است. هر کاری سختی‌های خودش را دارد. گاهی طاقتم تمام می‌شود.

* تا کی باید کار کنی؟

الآن منتظرم جواب کنکورم بیاید. دانشگاه هم که قبول شوم باید بیش‌تر کار کنم تا خرج تحصیلم را درآورم.

* دوست داری توی چه رشته‌ای تحصیل کنی؟

هوشبری، دانشگاه آزاد؛ چون کار می‌کردم نتوانستم خوب درس بخوانم. احتمالاً دولتی قبول نمی‌شوم. خیلی ناراحتم که کم درس خواندم.

* من افراد زیادی را می‌بینم که همه‌اش توی کتاب‌خانه‌اند، ولی باز هم دانشگاه قبول نمی‌شوند. به نظرت چرا؟

اول از همه خانواده تأثیر دارد. دوم علاقه‌ی خودشان. سوم هم این‌که قدر شرایط و موقعیت‌شان را بدانند و با تمام وجود تلاش کنند.

* جز شما چه کسی در خانواده‌ی‌تان درس می‌خواند؟

خواهرهای من همه‌ی‌شان درس خوانده‌اند؛ یکی‌شان مهندس، دیگری معلم، سومی معمار و چهارمی هم ماماست. فقط برادرم شغلش آزاد است.

* تو چرا دوست داری درس بخوانی؟

با درس‌خواندن آینده‌ام روشن‌تر می‌شود.

CAPTCHA Image