نویسنده

آگاه باشید که برای خدا، حرمی است و آن مکّه است؛ و برای پیامبر خدا(ص)، حرمی است و آن مدینه است؛ و برای امیرمؤمنان(ع) حرمی است و آن کوفه است.

آگاه باشید که حرم من و فرزندان بعد از من، قم است...

آگاه باشید که برای بهشت هشت در است، سه‌تای آن‌ها سوی قم است.

بانویی از فرزندان من، به اسم« فاطمه» دختر موسی، در آن‌جا از دنیا می‌رود که با شفاعت او همه‌ی شیعیان ما وارد بهشت می‌شوند.

امام صادق(ع)

                                                ***

نامش: فاطمه

لقب معروفش: معصومه

و دیگر لقب‌هایش: طاهره، مرضیّه، حمیّده، سیده، اُخت‌الرضا(خواهر رضا) و...

 بانوی بهار و باران و آینه، کریمه‌ی اهل‌بیت نور، پاره‌ی دلِ موسی بن جعفر... معصومه!

                                                ***

آفتاب می‌خندید و نخلستان‌ها در آغوش صبحِ دلنوازی بودند. خانه‌ی موسی‌بن‌جعفر(ع) بوی بهشت می‌داد. جماعتی از شیعیان دوستدار اهل‌بیت(علیهم السلام) به مدینه آمدند، به زیارت حرم رسول‌خدا(ص) و بقیع رفتند. سپس راهی خانه‌ی امام هفتم(ع) شدند. امام کاظم(ع) در مسافرت بودند.

- ما پرسش‌هایی داریم، چه کنیم و از که بپرسیم؟

بانویی پرسش شیعیان را دید، پاسخ‌شان را نوشت و به آن‌ها داد. آنان با دیدن جواب‌های آن بانو که سن کمی داشت، شادمان شدند و به قصد وطن‌شان، از مدینه بیرون آمدند. در راه با امام کاظم(ع) روبه‌رو شدند. داستان را به آن حضرت گفتند. امام آن نوشته‌ها را دید و سه‌ بار فرمود: «پدرش به قربان چنین دختری باد!»

معصومه در آن ایام در سنین خردسالی بود، اما به لطف خدا بانویی دانشمند به شمار می‌آمد.

                                                ***

در قول قوی، سال ولادت آن حضرت را سال 173 هجری قمری دانسته‌اند. محل ولادت‌شان شهر مدینه است.

روز ولادت‌شان: روز اول ماه ذیقعده.

پدر بزرگوارشان: امام موسی‌کاظم(ع) است و مادر گرامی‌شان: حضرت نجمه(س).

در قم بارگاه آن بانوی بی‌مثال، همچون آفتاب عالمتاب است.

قم به برکت حضور معصومه، بزرگ و آسمانی شده است و در دنیا می‌درخشد.

از امام جواد، آفتاب نهم امامت نقل است:

«هر کس عمه‌ام(معصومه) را در قم زیارت کند، بهشت از آنِ اوست.»

                                                ***

همسایه، سایه‌ات به سرم مُستدام باد

لطفت همیشه زخم مرا التیام باد

وقتی انیس لحظه‌ی تنهایی‌ام تویی

تنها دلیل این که من این‌جایی‌ام تویی

هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا

بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا...

                      *

حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد

در هر نماز مسجد اعظم، کنارِ تو

با زمزم نگاه، دمادم هزار شمع

روشن کنند هاجر و مریم، کنارِ تو

                      *

اعجاز این ضریح که همواره بی‌حد است

چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

                      *

این‌جا کویر داغ و نمک‌زارِ شور نیست

ما روبه‌روی پهنه‌ی دریا نشسته‌ایم

بوی مدینه می‌وزد از شهر ما بیا

ما در جوار حضرت زهرا(س) نشسته‌ایم

قسمت‌هایی از شعر حمیدرضا برقعی

CAPTCHA Image