اتاق مشاور

نویسنده


کارشناس روان‌شناسی بالینی

* سلام! من یک برادر 17 ساله دارم که در کلاس سوم دبیرستان درس می‌خواند. یک روز دیدم روی پشت‌بام خانه دارد یواشکی سیگار می‌کشد. من خیلی نگران او هستم. تصمیم گرفته‌ام این راز را به پدر و مادرم بگویم؛ اما می‌دانم که آن‌ها با شنیدن این حرف خیلی عصبانی می‌شوند و ممکن است برادرم را از خانه بیرون کنند. به نظر شما باید چه‌کار کنم؟

یزدان. م ـ آران و بیدگل

دوست خوبم سلام

از خواندن نامه‌ات غمگین شدم. شاید برادر شما فکر می‌کند که بزرگ شده است و سعی دارد که بزرگ شدنش را با این راه اشتباه نشان بدهد. نمی‌دانم با دیدن چنین صحنه‌ای چه عکس‌العملی نشان داده‌اید. آیا با برادرتان صحبت کرده‌اید یا نه؟ آیا به او گفته‌اید که  چه‌قدر سلامتی‌اش برای شما و یا پدر و مادرتان مهم است.

دوست مهربانم من، متوجه هستم که شما تا چه اندازه برای برادرتان نگران هستید. پیشنهاد می‌کنم اگر برای‌تان مقدور است،  پنهانی دوستانش را زیر نظر  بگیرید تا بفهمید کدام‌یک از آن‌ها برادرتان را تشویق به کشیدن سیگار کرده‌اند، همچنین سعی کنید که با برادرتان صحبت کنید و او را از عواقب کاری که انجام می‌دهد بترسانید. از او بخواهید که اگر مشکلی دارد با بیان آن سعی در از بین بردن آن بکند و تصور نکند که با پناه بردن به سیگار مشکلش حل خواهد شد. در عین حال من پیشنهاد می‌کنم اگر در منصرف کردن برادرتان موفق نشدید، با پدر و مادرتان صحبت کنید و از آنان بخواهید که به صورت منطقی این موضوع را حل کنند. فراموش نکنید که برخورد ناگهانی و اشتباه، برادرتان را از شما دورتر خواهد کرد.

 

* سلام خانم مشاور! پدر من در کار تجارت بود و کالاهای ایرانی را به کشورهای خارجی می‌برد. وضع ما خیلی خوب بود؛ اما دو سال پیش مشکلی برای پدرم پیش آمد. او ورشکست شد و وضع مالی ما بسیار بد شد. مدتی بعد پدرم به دلیل بدهکاری به زندان افتاد. مادرم هم به افسردگی دچار شد و پدربزرگم من و او را به خانه‌ی خود برد. شما بگویید من با یک پدر زندانی و یک مادر افسرده چه‌کار کنم؟ می‌ترسم خودم هم افسرده شوم.

ر. میرزایی ـ مشهد

سلام به دوست خوبم

زندگی همیشه طبق میل و نظر انسان پیش نمی‌رود. گاهی وقت‌ها، وقوع برخی از اتفاق‌ها فرصتی است برای این‌که آزمایش شویم. دوست عزیزم،  با توجه به سن و سالی که دارید شاید درک این مطلب برای‌تان کمی سخت باشد، حتماً دردناک است وقتی که آغوش گرم و مهربان پدرتان را برای مدتی از دست دادید؛ اما ایمان خود را از دست ندهید و همواره برای آزادی پدرتان از زندان و از بین رفتن مشکلات دعا کنید. سعی در تقویت اعتمادبه‌نفس خود کنید. هر چه باشد شما الآن باید تکیهگاهی برای مادرتان باشید و به او کمک کنید تا با این غم کنار بیاید. پدرتان را تنها نگذارید و هر هفته همراه مادرتان به دیدنش بروید و به او امید روزی را بدهید که مشکلات شما نیز حل شده باشد. دوست عزیزم، من درک می‌کنم که حمل بار این غم برای شانه‌های کوچک شما بسیار سخت است؛ اما سعی کنید که در این آزمایش سربلند بیرون بیایید. در عین حال فراموش نکنید که من و دوستان سلام‌بچه‌ها برای آزادی پدرتان دعا خواهیم کرد.

* من خیلی فراموشکارم و همیشه بعضی چیزها یادم می‌رود؛ مثلاً وقتی به نانوایی می‌روم یادم می‌رود که باید چندتا نان بگیرم. به خاطر همین یکی– دو تا کم یا زیاد می‌گیرم. توی درس خواندن هم همین‌طورم؛ مثلاً شب تا صبح درس می‌خوانم؛ اما وقتی به سر جلسه‌ی امتحان می‌روم همه چیز را فراموش می‌کنم. چه‌کار کنم تا فراموشکاری‌ام را از یاد ببرم؟

محمدرضا. ن ـ میانه

سلام به دوست خوبم

نامه‌ی‌تان را خواندم. دقیقاً توضیح نداده بودید که این فراموشکاری به صورت دایمی است؛ یعنی در گذشته نیز چنین بوده‌اید؟ یا نه این فراموش‌کاری از سر بی‌دقتی و بی‌توجهی شماست!

اگر فراموشکاری شما به دلیل نداشتن تمرکز است، پیشنهاد می‌کنم تا با دفتر مجله‌ی سلام‌بچه‌ها تماس بگیرید و درخواست مجله‌ی دی سال 91 را بکنید؛ چون در آن شماره به طور کامل در مورد تمرکز حواس و شیوه‌های جلوگیری از حواس‌پرتی صحبت کرده‌ایم؛ اما اگر احساس می‌کنید این بی‌دقتی و بی‌توجهی دلیل دیگری دارد، پیشنهاد می‌کنم تا در اولین فرصت به صورت حضوری به یک مشاور و متخصص مراجعه کنید.

 

* وقتی من ده ساله بودم خانه‌ی‌مان آتش گرفت و صورت خواهرم سوخت. خواهرم در آن زمان هشت ساله بود. الآن او سیزده سال دارد؛ اما به خاطر سوختگی صورتش هیچ وقت از خانه بیرون نمی‌رود. او حتی دیگر درس هم نمی‌خواند. پدر و مادرم هر چه با او صحبت کرده‌اند او راضی نشده؛ حتی پدرم به او قول داده که خانه‌ی‌مان را بفروشد و صورت او را درمان کند؛ اما او باز هم حاضر نیست از خانه بیرون برود. درمان صورت او خیلی خرج دارد و دکترها گفته‌اند فقط در انگلستان امکان‌پذیر است؛ البته می‌گویند الآن زود است و باید یکی‌- دو سال دیگر برای جراحی اقدام کند. ما می‌ترسیم تا یکی – دو سال دیگر خواهرم بلایی سر خودش بیاورد. او خیلی درسش خوب بود و همیشه با معدل بالا قبول می‌شد.

دوست عزیزم سلام

نامه‌ات را خواندم. بسیار غمگین شدم از این‌که چنین اتفاقی برای خواهر کوچک‌تان افتاده است. شاید هیچ کس نتواند غم و دردی را که خواهرتان در دلش دارد درک کند. دوست عزیزم، خواهر شما اعتمادبه‌نفس خود را به‌طور کامل از دست داده است. در شماره‌های آینده حتماً مطلبی در ارتباط با اعتمادبه‌نفس و روش‌های افزایش آن خواهیم داشت.

دوست خوبم، با خواهرتان صحبت کنید. اگر می‌توانید در کلاس‌هایی که افرادی که همانند خواهرتان در یک حادثه دچار نقص عضو شده‌اند او را شرکت بدهید. شاید بدین طریق بتواند از غم خود بکاهد!

دیدن افرادی که، مانند او چنین مشکلاتی دارند و نحوه‌ی زندگی کردن آنان، شاید بتواند تا حدودی نگاه خواهرتان را به زندگی عوض کند. دوست عزیزم، در نگاه خواهرتان شاید من و شما تا زمانی که به جای او نباشیم نمی‌توانیم درک کنیم که او چه غمی را تحمل می‌کند؛ اما شرکت در چنین کلاس‌هایی و برخورد و رفت و آمد با افرادی که شرایطی مشابه او دارند به او کمک می‌کند تا راحت‌تر بتواند با این قضیه کنار بیاید.

 چندین سال قبل به طور اتفاقی در یک آسایشگاه معلولین با دختر 19 ساله‌ای روبه‌رو شدم که در یک تصادف رانندگی قطع نخاع شده بود؛ اما اعتمادبه‌نفس این دختر واقعاً ستودنی بود. این دختر از گردن به پایین فلج شده بود. در تمام مدت روی تخت خوابیده بود و حتی نمی‌توانست از پنجره‌ی اتاق به گذر بهار نگاه کند؛ اما با این شرایط و با تحمل سختی‌ها دست از مطالعه برنمی‌داشت و سعی داشت که بتواند تخصص خودش را در زمینه‌ی زبان انگلیسی بگیرد. برخورد با افرادی که شرایطی هم‌چون او داشتند باعث شده بود که بفهمد غصه خوردن مشکلی را حل نمی‌کند. یا شرکت در گروه‌های نابینا. او مرا با دکتر دندان‌پزشکی آشنا کرد که در یک حادثه نابینا شده بود؛ اما با شرکت در چنین کلاس‌هایی و رفت و آمد با افرادی که مشکلی چون مشکل او داشتند به او آموخته بود که نابینایی پایان دنیا نیست، در عین حال که با شرکت در چنین کلاس‌هایی سعی می‌کرد تا اطلاعات خودش را در علم دندان‌پزشکی در اختیار دیگران بگذارد و به این طریق احساس مفید بودن بکند.

من و دوستان سلام بچه‌ها  برای رسیدن روزی که خبر جراحی موفقیت‌آمیز خواهرتان را بشنویم پیوسته دعا می‌کنیم. به امید روزی که شما خبر سلامتی خواهرتان را در نامه‌ای برای‌مان بنویسید- ان‌شاالله.

CAPTCHA Image