سلام! من یک پری افسانهای هستم. معمولاً پریها یک تاج و یک چوب اسرارآمیز دارند. من خیلی حیوانات و بچههای کوچک را دوست دارم و دلم میخواهد آرزوهای قشنگ آنها را برآورده کنم. لباس من یک تاپ دامن پر از پولک و از جنس حریرهای رنگی است. کفشهایم پراز گلهای رنگارنگ است. شغل من و دوستانم کمک به بچههاست. من وقتی پیش بچهها میروم برای آنها شکلات و آبنبات دارم. بچهها از شکلاتهای من خیلی خوششان میآید.
من یک قلعهی بزرگ دارم و هرچه بخواهم میتوانم برای خودم برآورده کنم. من در قلعهام یک اتاق برای خودم دارم. در اتاقم یک تخت قشنگ دارم. من روی تختم مینشینم و برای بچهها نامه مینویسم که کی آنها پیش من بیایند. من توی نامهام به بچهها میگویم که یک عالمه اسباببازی توی خانهام دارم، سرسره، تاب و...
من دلم میخواهد که بچهها از صبح تا شب به قلعهی من بیایند و بازی کنند.
فاطمه محمودی- 11 ساله- اراک
من یک پری افسانهای هستم. یک روز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم که به یک پری افسانهای تبدیل شدم. اسم من هُدی پری است. من رفتم توی یک خیابان و دیدم یک بچه دارد گریه میکند. از او پرسیدم که چه شده است؟ او گفت: «صاحبخانهی بد ما گفته که باید خانهیمان را تا فردا خالی کنیم. حالا باید چهکار کنیم؟»
من چوبدستی ستارهایام را به یک طرف گرفتم و فوت کردم. یک خانهی بزرگ برای آن خانواده ساختم. دختربچه رفت و مادر و پدرش را صدا زد. من کلید آن خانه را جلو در گذاشتم و غیب شدم. بعد برای خودم با یک چوبدستیِ ستارهایام لباسی از پولک و دامنی چیندار درست کردم. بعد سری به خانهی یکی از اقوام مریضحالم زدم و دیدم حال او خیلی بد است. دخترش رفت برای او آب بیاورد، من او را دیدم، ولی او مرا ندید. من با چوبدستی و با یک فوت، حال او را خوب کردم.
ای کاش هدی پری من واقعیت داشته باشد و یک روز صبح که از خواب بیدار میشوم به یک پری افسانهای تبدیل شده باشم تا بتوانم مشکلات مردم را برطرف کنم!
فائزه آزاد مرزآبادی- 11 ساله- اراک
ارسال نظر در مورد این مقاله