نویسنده

می‌گفت: «من مسلمانم؛ اما مثل شما به مسلمانی خود تفاخر نمی‌کنم. به جِدال آدم‌های بدزبان نمی‌روم. با آدم‌های بی‌مایه و کورباطن، جَدَل نمی‌کنم. راه مستقیم من، همان صراط مستقیم حضرت محمد(ص) است.»

او اَخْنَس بن شریق بود. او را همه‌ی مسلمانانی که به پیامبر(ص) نزدیک بودند، می‌شناختند. خوش‌زبان بود؛ یعنی بلد بود به خوبی، کلمات عربی را کنار هم بچیند و از آن‌ها جمله بسازد. شعرهای زیادی بلد بود. اگر سخنرانی می‌کرد، دهان عرب‌های بی‌سواد از تعجب باز می‌ماند.

زیبا بود. به قول بعضی از عرب‌های بیابانی، انگار ماه در آسمان دو پاره شده بود. یک پاره‌اش در سینه‌ی آسمان مانده بود و یک پاره‌اش شده بود «اخنس».

ظاهرش را که می‌دیدی، سر به زیر فرو  می‌برد و می‌گفت: «استغفرالله، ما هم بنده‌ی خداییم! انّ اکرمکم عندالله اتقکم... زیبا و زشت و میانه، همه بنده‌ی خدا هستند. خوش‌زبان و بی‌زبان و متوسط، همه باید در خدمت حضرت محمد(ص) باشیم!»

اخنس این بود، به اضافه‌ی یک خصوصیت مهم‌تر؛

او همیشه نشان می‌داد که دوستدار پیامبر خداست؛ دل‌شیفته و فدایی او. بارها در مسجد یا محله، در کوچه‌ها یا نخلستان‌ها، هر جا که بود به صدای بلند سوگند خورده ‌بود که: «من به خدای محمد(ص) ایمان بسیار دارم و به محمد(ص) بهتر از جان و مال و خانمانم عشق می‌ورزم.»

هر وقت به پیامبر می‌رسید، چهره‌اش متبسم می‌شد؛ اما قیافه‌اش مثل آدم‌هایی بود که دارند پوزخند می‌زنند.

مردم به هم می‌گفتند: «خوش به حال اخنس! هم زیباست، هم خوش‌زبان، هم مسلمانِ واقعی!»

                                                       ***

روزی برای پیامبر(ص) خبر آوردند که: محل زراعت چند مسلمان بی‌گناه در آتش سوخت. مردی به همراه بردگانش، چهارپایان آن‌ها را کُشت. باغ‌های‌شان را نابود کرد و از دنیا به قدر هیچ برای‌شان باقی نگذاشت. او بر صورتش نقاب داشت. بردگانش هم سر و روی خود را پوشانده و خنجرهای‌شان را آخته داشتند...!

اما... روزی دیگر همه‌ی مسلمانان انگشت تعجب به دهان گزیدند:

- چه اتقافی افتاده؟

- آن مرد نابکار که از فرصت استفاده کرد و به مال و ثروت ناچیز چند مسلمان بی‌گناه حمله کرد، مردی بود در ظاهر آراسته و پاک!... او اَخنس بن شریق بود که به دروغ می‌گفت من مسلمانم و عاشق حضرت محمد(ص). اخنس یک منافق بود. منافقی که قرآن برای پیامبر و مسلمانان از نِفاق و گمراهی‌اش خبری مهم داد:

و از مردم کسی است که گفتار او درباره‌ی زندگی دنیا [و پارسایی] مایه‌ی اعجاب تو است و خدا را بدان چه که در دل دارد گواه می‌گیرد، و حال آن که او لجوج‌ترینِ دشمنان است.(1)

و چون بازگردد [یا به مقامی رسد] بکوشد تا در زمین فساد کند و کشت و نسل را تباه نماید و خدا فساد را دوست ندارد.(2)

و چون به او گفته شود: از خدا پروا کن! نخوت او را به گناه کشاند، پس جهنّم او را بس است و چه بد بستری است.(3)

1.سوره‌ی بقره، آیه‌ی204.

 2.سوره‌ی بقره، آیه‌ی205.

3.‌سوره‌ی بقره، آیه‌ی206.

 منبع: تفسیر نمونه، جلد اول.

ترجمه‌ی آیه‌ها: استاد ابوالفضل بهرام‌پور.

CAPTCHA Image