نویسنده

بعضی‌ها با پول‌شان سکه می‌خرند؛ بعضی‌ها سهام می‌خرند؛ بعضی‌ها فرش‌های دست‌بافت؛ بعضی‌ها زمین‌هایی با متراژ بالا می‌خرند و گوشه‌ای می‌اندازند تا گران شود.

بعضی‌ها هم فکر می‌کنند، تلاش می‌کنند و پول‌شان را خوب سرمایه‌گذاری می‌کنند؛ طوری که به خودشان، کشورشان و دیگران بهره‌ی زیادی می‌رسانند.

آقای «حمید دژاکام» کشورش را خیلی دوست دارد. او تصمیم می‌گیرد تکه‌ای از زمین خدا را سبز و آباد کند. با این تصمیمش، هم به اقتصاد مملکت کمک می‌کند، هم برای تعداد زیادی از مردم شغل فراهم می‌کند و هم رفاه خود و خانواده‌اش را تأمین می‌کند.

سرمایه‌ای داشته، صبر زیاد، امید فراوان، همت بلند... تا توانسته بالأخره این باغ را آباد کند.

حالا بعد از سال‌ها انتظار او یک باغ پسته دارد. این باغ درست وسط کویری خشک قرار دارد.

                                       ***

با ماشین، کیلومترها جاده‌ی خاکی و پر شن و ماسه را طی می‌کنیم. از قم به سمت روستای سراجه و از آن‌جا به سوی کویر می‌رویم نمی‌توانم تصور کنم وسط این بیابان سوزان و خشک، میان این همه خاک و تیغ، یک باغ شاداب وجود داشته باشد.

از دور تکه‌ای سبز می‌بینم و خیال می‌کنم سراب است؛ چیزی شبیه رؤیا!

مرحبا بر این همت! خدا قوت!

کار کردن در کویر سخت است و نگه‌داری از درخت‌ها زحمت دارد. با تحمل همین مشکلات است که کسی موفق می‌شود و پاداش خوبی می‌گیرد.

                                       ***

آقا ابراهیم در این باغ کار می‌کند. از او درباره‌ی «پسته‌کاری» می‌پرسم.

* یک باغ پسته چگونه متولد می‌شود؟

اول پسته‌های درشت و مناسبی را برای کاشت انتخاب می‌کنیم. پسته‌هایی را که می‌خواهیم بکاریم باید در آفتاب خشک شوند تا جوانه‌ی درون آن آسیب نبیند. ما به این نوع پسته‌ها می‌گوییم برزی. پوست روی آن‌ها را با دست جدا می‌کنیم.

آن‌ها را 24 ساعت در آب می‌گذاریم. بعد 48 ساعت در پارچه‌ای نمدار قرار می‌دهیم. بعد با ابزاری عصامانند یک چاله می‌کَنیم که عمقش به اندازه‌ی دو بند انگشت باشد. پسته‌ها را داخل چاله می‌گذاریم و روی‌شان ماسه‌بادی می‌ریزیم. به آن‌ها آب می‌دهیم. مدت زمان آبیاری بستگی به گرمی و سردی هوا دارد و متفاوت است.

بعد از مدتی جوانه‌های پسته سر از خاک بیرون می‌آورند و کم‌کم تبدیل به نهال کوچکی می‌شوند. از این نهال باید به دقت مراقبت شود.

* وقتی نهال به باغ رفت آن‌جا بر او چه می‌گذرد؟

وقتی درخت در زمین باغ کاشته شد در ابتدا باید هر 20 روز یک‌بار آبیاری شود. هر چه از عمر درخت می‌گذرد نیاز کم‌تری به آب دارد؛ مثلاً الآن ما درخت‌های باغ را هر دو ماه یک‌بار آبیاری می‌کنیم.

مهندسین علم کشاورزی می‌گویند باید هر دو متر یک درخت پسته کاشته شود تا از زمین حداکثر استفاده را ببریم؛ اما ما با تجربه‌ی خودمان به این نتیجه رسیده‌ایم که آن‌ها را در فاصله‌ی یک‌متری بکاریم؛ و اگر از دو طرف، هفت متر با بقیه‌ی درخت‌ها فاصله داشته باشد خیلی بهتر است.

* چرا فکر می‌کنید این روش بهتر است؟

چون با این روش کاشت محصول ما خیلی بیش‌تر شده. تقریباً میزان باردهی در هر هکتار دوبرابر بیش‌تر شده است.

* چه‌قدر طول می‌کشد تا یک دانه، چند کیلو پسته تحویل‌تان دهد؟

نهال پسته تا هفت سال بار نمی‌دهد. بعد از هفت سال کم‌کم نهال کوچک درخت مقاومی خواهد بود که هر سال بار زیادی خواهد داد.

* پسته‌ها را چطور می‌چینید و پوست‌شان را می‌گیرید؟

کارگرهای زیادی از چندین هکتار باغ نگه‌داری می‌کنند. زمان چیدن پسته‌ها کارگرهای بیش‌تری هم می‌آیند. کارگرها پسته‌ها را با دست می‌چینند و داخل گونی می‌ریزند. گونی‌ها را بار کامیون می‌کنند، بعد آن‌ها را به کارخانه می‌برند. در کارخانه پسته‌ها را توی دستگاه می‌ریزند. در دستگاه، پوست‌های تر را جدا و با حرارت خشک‌شان می‌کنند. در آخر هم پسته‌ها را بسته‌بندی می‌کنند. بخشی از پسته‌ها به خارج از کشور صادر می‌شود. پسته‌ی ایرانی در خارج از کشور هم طرفداران زیادی دارد.

* آفت هم می‌زند به باغ؟

با پاشیدن سم‌های شیمیایی روی درخت از آفت‌ها جلوگیری می‌کنیم؛ البته گاهی ممکن است بر اثر سرمای زمستان محصول‌مان کم شود، گاهی هم ممکن است درخت دچار آفت شود؛ اما این موارد خیلی کم است و معمولاً محصول زیادی خواهد داد.

* از شغلت راضی هستی؟

این شغل درآمد خوبی دارد. من خیلی خوش‌حالم که این‌جا مشغول کار هستم. در روستای ما شغل خیلی کم بود. اکثر جوان‌ها برای پیدا کردن کار به شهر می‌رفتند؛ مغازه‌داری، تاکسیرانی، کارگری در کارخانه و...

در چند سال اخیر خاک اطراف روستا را برای پسته‌کاری مناسب تشخیص دادند. افراد زیادی می‌آیند، سرمایه‌گذاری می‌کنند و باغ درست می‌کنند. دست‌مزدهای خوبی هم پرداخت می‌کنند. با این کار وضع مردم روستا خیلی بهتر شده؛ حتی بعضی‌ها هم از شهر برای کار به این‌جا می‌آیند.

                                       ***

خورشید تیز می‌تابد. گرمم شده و نفسم تنگ. می‌خواهم هرچه زودتر سوار ماشین شوم. به کارگرها نگاه می‌کنم. همه سرحال و خنده‌رو هستند. با خودم می‌گویم: «حتماً به خاطر این است که مرتب پسته می‌خورند، شاید هم دیدن این همه «پسته‌های خندان» باعث شده خنده‌رو و شاد باشند! انگار دارند تفریح می‌کنند، نه کار!»

CAPTCHA Image