نویسنده

1

پشت پنجره تویی

باز

آمدی

با صدای رعد و برق

2

من

روبه‌روی آینه‌ها

ایستاده‌ام

یا این‌که آینه‌ها

رو به روی من

3

پرده‌ها کنار می‌رود ولی

آفتاب

روی خوش به ما نشان

نمی‌دهد

4

آسمان

بغض کرده است،

در کنار ابرها

رودهای خشک را

نگاه می‌کند

5

پشت لب باغچه

سبز شد

باد گفت:

غنچه‌ی نازی شکفت

6

ابر چکه می‌کند

سقف خانه چکه می‌کند

چشم‌های من...

پس چرا پدر نمی‌رسد؟

7

روی تخت

یک ملافه‌ی سفید می‌کشند

و

همه،

زار می‌زنند و

گریه می‌کنند

ای خدا چه می‌کنند؟

8

آسمانِ صاف

تکه‌های ابر

رعد و برق و اشک شوق

روی گونه‌های شهر

9

چشمه‌ای عجول

از میان سنگ‌ها

عبور می‌کند

شعرهای خیس ابر را

مرور می‌کند

10

باز هم درخت‌ها

در عروسی‌اند

شاخه‌های سبزشان

گرم دیده‌بوسی‌اند

CAPTCHA Image