نویسنده
ظهر دوشنبه بود، من در انحنای طوفانزدهی درسهای تفهیمی، خسته به خانه بازگشتم.
در شُبههی بیقرار تکالیف:
«ای خطوط هندسی من! از ابتدای مختصات شعرم، خود را به انتهای خاصیتپذیری معرفت برسانید. و ای سختترین معادلات دورهی نوجوانی، مجهول سرگردان ماه را در گوشهی خاموش آسمان، به دست آورید!
برایم بگویید که اگر زاویهای از کنار قائمهترین مثلث جهان عبور کند، چند درجه خواهد چرخید؟
برایم توضیح دهید که چگونه میتوانم روی تنهی زُمخت درختمان، جذر تنهایی را حساب کنم...»
دیگر وقت ناهار است. به آشپزخانه میروم و به مجموعههای نامتناهی فکر میکنم. بوی اعداد طبیعی میپیچد اطراف سفرهی ناهار. آفتابی یکدست، میتابد به بساط غذای امروز.
در سفرهی روشن آگاهی، انگار همه، مفهوم «ریاضیات» را درک کردهاند؛ حتی برنجهای درون دیس...!
یادداشت
نثر زهرا یک ویژگی خوب دارد و آن اینکه از واژههای ریاضی برای رساندن مقصود خود استفاده کرده است. زهرا در این نثر، واژههای ریاضی را وارد زندگی کرده و نشان داده است که واژهها چگونه میتوانند خود را به گونهای دیگر نشان دهند؛ البته نمونههایی از این دست هم در نثرهای بزرگان دیده میشود؛ مثلاً قیصر امینپور شعری دارد با این مطلع:
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
ببینید چهقدر ساده و زیبا، هم از واژههای ریاضی استفاده کرده و هم به راحتی منظور خود را رسانده است؛ البته اینگونه نثرها هم دامهایی دارد. بعضی وقتها نویسنده آنقدر غرق واژهها میشود که مطلب و جمله دور از ذهن به نظر میرسد و برای پیداکردن معنیاش کلی باید زحمت کشید؛ مثلاً همین جمله: «من در انحنای طوفانزدهی درسهای تفهیمی، خسته به خانه بازگشتم.»
به نظر میرسد، چیزی این جمله کم دارد و معنی را به خوبی نمیرساند؛ مثلاً بعد از من به جای حرف اضافهی «در» میشد «از» آورد و معنی را رساتر کرد.
نکتهی دیگر اینکه بهتر است برای مطلب و نثر اسمی آورده شود که اسم شناسنامهی اثر است. پس با اجازهی زهرا اسم نثرش را میگذاریم: معادلات دورهی نوجوانی.
ارسال نظر در مورد این مقاله