کوه درد
دوباره شب، دوباره من
دوباره تو، دوباره چاه
دوباره قصهی غمت
دوباره کوفه کوفه آه
*
کدام کوه در جهان
به ارتفاع درد توست
که هر خزان چکیدهای
از آه خشک و سرد توست
*
هنوز جای پای توست
به روی سنگفرش شب
به روی شانه بار درد
و کیسهای پر از رطب
*
تمام اشکهای من
فدای دردهای تو
نه، اشکهای من کمند
تمام من فدای تو
طیبه شامانی
افطار
وقت افطار بود و موقع شام
مادرم باز سفره را وا کرد
خواهرم سبزی و، نمک را من
پدرم نان و آب را آورد
*
رمضان را چه دوست دارم من
وقت افطارهای آن زیباست
راحت روح نغمهی قرآن
زینت سفره شیر با خرماست
*
لحظههای قشنگ و رؤیایی
پُر ز مهر و محبّت و احساس
چون که میشد همیشه آن لحظه
خانهی ما چو باغِ پُر از یاس
علیرضا حضرتی
ارسال نظر در مورد این مقاله