بی‌نگارش

الهى! دامنه‌ی لغت کوتاه است و هیجان ضمیر بى‌پایان. دل می‌خروشد و جان می‌نالد. معانى در صندوق سینه بر سر هم توده و انباشته است. کو آن واژه‌اى که بتواند ترجمان احساسات باشد و اسرار دل را بى‌پروا فاش کند؟ پروردگارا. هر آن دم که زبانم راز، نگفته خموش گردد و گفتارم در آغاز به پایان رسد، تو اسرارم را ناگفته، بدان و شکوایم را بی‌نگارش، بخوان.

نهج‌البلاغه- ترجمه‌ی جواد فاضل

این دل

خدایا خسته و زارم از این دل

شب و روزان در آزارم از این دل

مو از دل نالم و دل نالد از مو

ز مو بستان که بیزارم از این دل

بابا طاهر عریان

دریاهای خویش

ای خدا ای فضل تو حاجت‌روا

با تو یاد هیچ کس نَبوَد روا

 این‌قدر ارشاد تو بخشیده‌ای

 تا بدین بس عیب ما پوشیده‌ای

 قطره‌ی دانش که بخشیدی ز پیش

 متصل گردان به دریاهای خویش

 قطره‌ی علم است اندر جان من

 وارهانش از هوا وز خاک تن

مولوی

هیچ

خداوندا! ما هیچیم، هیچ! و هر چه هست از تو و به سوی توست.

اگر تو با مایی، شکست و پیروزی را به پشیزی نمی‌شناسیم.

امام خمینی(ره)

شرمسار

خدایا به عزت که خوارم مکن

به ذلّ گنه، شرمسارم مکن

 مرا شرمساری ز روی تو بس

 دگر شرمساری مکن پیش کس

 تو دانی که مسکین و بیچاره‌ایم

 فرومانده‌ی نفس امّاره‌ایم

 به مردان راهت که راهی بده

 وز این دشمنانم پناهی بده

سعدی

شناخت

ذالنون مصری را گفتند: «خدای، به چه شناختی؟»

گفت: «خدای را به خدای شناختم؛ و اگر نه خدای بودی، هرگز خدای را نشناختمی.»

و این‌که گفت خدای را به خدای شناختم، مراد آن است که خدای را به توفیق هدایت او شناختم و به هدایت رحمت او دانستم و این سخن حق است.

جوامع‌الحکایات- محمد عوفی

CAPTCHA Image