در سایه‌ی قلم / محمدابراهیم باستانی‌پاریزی

نویسنده


در سفری که شاه‌اسماعیل صفوی برای فتح دیار بکر رفته بود، علاء‌الدوله، حاکم آن‌جا تاب مقاومت نیاورده، فرار کرد. شاه‌اسماعیل، حسین‌بیگ‌‌ را با لشکری مأمور کرد که از رودخانه‌ای که آن‌جا می‌گذشت، عبور کرده، وی را تعقیب کند. حسین‌بیگ از آب گذشت و آن طرف رودخانه اردو زد. روز بعد در حالی که اکثر سپاهیان او برای فراهم کردن کاه و جو و خوار و بار به دهات رفته و متفرق شده بودند، سپاهی مجهز به فرماندهی قاسم، فرزند علاء‌الدوله به اردوی قزلباش حمله‌ور شدند و حسین‌بیگ ناچار با اندک لشکری که در اردو بود به مقابله شتافت؛ اما در اثنای جنگ، اسب حسین‌بیگ کشته شد و او در معرض شمشیر دشمنان قرار گرفت. در این موقع خطیر یکی از ملازمان فداکارش به نام «خلیل‌آقا» از اسب فرود آمد و اسب خود را به سردار خود داد. او سوار شد و از میدان به سلامتی بیرون رفت، ولی «خلیل‌آقا» که نتوانست از میدان به در رود، مورد حمله‌ی دشمنان قرار گرفت و کشته شد.

این داستان را مقایسه کنید با داستان ارشدالدوله و سربازان او که می‌خواستند تخت محمدعلی‌شاه را نگه دارند.

ارشدالدوله خواست صف‌آرایی کند، اما دیر از خواب برخاسته بود. در غیاث‌آباد مقابل امیر مجاهد، و بختیاری‌ها هم یک عده قشون و یک توپ گذارده بود. سه ارابه توپ همراه داشت، ولی توپچی خوب و صاحب‌منصب با علم نداشت. در این اثنا، از غیاث‌آباد یک دسته سوار بختیاری بیرون می‌آیند. حضرات سردارها و یپرم هم از طرف دیگر؛ ولی هنوز به مقابل تیراندازی، تا میدان جنگ نرسیده بودند که چند نفر سوار بختیاری حمله می‌کنند. ارشدالدوله از طرف غیاث‌آباد توپ می‌اندازد. از قضا یک تیر به پای ارشدالدوله بی‌عقل و بی‌کفایت می‌خورد. از اسب می‌افتد. سواره‌ی ترکمن استرآبادی دسته اول که پیش او بودند، اسب سواری ارشدالدوله را گرفته و فرار می‌کنند و دسته‌های دیگر وقتی می‌بینند که سوار دسته پهلوی در کنار سردارشان فرار می‌کند، آن‌ها هم بنای فرار می‌گذارند. و به این ترتیب ارشدالدوله زخم خورده، یکه و تنها می‌ماند و بدون هیچ گونه مقاومتی از طرف او و زخمی از طرف سواران بختیاری دستگیر شده و گلوله‌باران می‌شود.

«منبع از کتاب آسیای هفت‌سنگ، نوشته‌ی دکتر محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، قسمت فداکاری گمنام»

                                                                ***

اردشیر درازدست که 40 سال به آرامی بر بساط خشایارشا و داریوش تکیه زد و پادشاهی کرد، برای این که در دربار خود طبیبی عالی‌قدر داشته باشد و خصوصاً برای این که از طاعونی که پیش آمده بود جلوگیری کند، در حوالی نزدیک به 2400 سال پیش دعوتنامه‌ای به طبیب عالی‌قدر یونانی، بقراط نوشت و وعده‌های بسیار از جهت پول و ملک و مقام به او داد؛ ولی این طبیب عالی‌قدر که هنوز همه‌ی اطبای عالم، در روز فراغ از تحصیل، همراه کتاب دینی خودشان، به قسم‌نامه‌ی او سوگند می‌خورند، جواب داد که وظیفه‌ی خود را در معالجه‌ی هموطنان خود می‌داند... و هرگز به ایران نیامد.

«منبع از کتاب آسیای هفت‌سنگ، نوشته‌ی دکتر محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، قسمت استاد شدن»

 

محمدابراهیم باستانی‌پاریزی

استاد دانشگاه و تاریخ نگار

در سومین روز از دی، سال 1304 در روستای پاریز کرمان به دنیا آمدم. پدرم حاج‌شیخ‌علی‌اکبر، معروف به حاج‌آخوند بود. مردی فاضل و شاعری خوش‌ذوق و بذله‌گو. تحصیلات ابتدایی‌ام را در همان روستای پاریز تمام کردم، اما بعد از آن به مدت دو سال مجبور به ترک تحصیل اجباری شدم. دو سالی که سرآغاز یک تحول بزرگ در زندگی‌ام شده و به جرأت می‌توانم بگویم که اولین نوشته‌های خود را در همین ایام ترک تحصیل اجباری نوشتم. در قالب روزنامه‌ای به نام باستان و مجله‌ای به نام ندای پاریز که در آن زمان تمام مطالب آن را با دست می‌نوشتم و دو مشترک هم بیش‌تر نداشت. بعد از پایان این دو سال، تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی کرمان ادامه دادم و بعد از آن به تهران رفتم و در دانشگاه تهران در رشته‌ی تاریخ شروع به تحصیل کردم. هم‌زمان با تحصیل، در روزنامه‌ها مطلب می‌نوشتم. اولین نوشته‌ام مقاله‌ا‌ی به نام «تقصیر با مردان است نه زنان»، بود که در مجله‌ی بیداری کرمان چاپ شد. اولین کتابم نیز با نام «پیغمبر دزدان» بود که سال 1324 در کرمان چاپ شد و تاکنون 16 بار تجدید چاپ شده است. در سال 1337 در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته شدم و تا سال 1387 استاد دانشگاه تهران بودم. در مدت 87 سالی که از زندگی‌ام می‌گذرد حدود 70 کتاب و صدها مقاله‌ی تحقیقاتی نوشته‌ام که تعدادی از آن‌ها شامل:

راهنمایی آثار تاریخی کرمان، سلجوقیان و غز در کرمان، یعقوب لیث، از پاریز تا پاریس، از سیر تا پیاز، نون جو و دوغ گو، تن آدمی شریف است، یاد من که شعر است، تلاش آزادی که سال‌ها قبل برنده‌ی جایزه‌ی یونسکو شد و ده‌ها کتاب دیگر؛ اما در میان کتاب‌هایم هفت کتاب با عنوان سبعه‌ی ثمانیه وجود دارد که متمایز از بقیه بوده و همگی در نام خود عدد هفت را دارد و شامل: خاتون هفت‌حلقه، آسیای هفت‌سنگ، نای هفت‌بند، اژدهای هفت‌سر، کوچه‌ی هفت‌پیچ، زیر این هفت آسمان، سنگ هفت‌قلم و کتابی به نام هشت‌الهفت که بعدها به این مجموعه اضافه شد.

CAPTCHA Image