نویسنده
آرزو
به یک پنگوئن میگویند: «بزرگترین آرزوت چیه؟»
میگوید: «دوست دارم عکس رنگی بگیرم.»
کفش سوسماری
آقایی میره فروشگاه و میگه: «آقا ببخشید! یک جفت کفش سوسماری میخوام.»
فروشنده بعد از کلّی گشتن میپرسه: «ببخشید آقا! شمارهی پای سوسمارتون چنده؟»
***
به خره میگن: «چرا گوشات اینقدر درازه؟»
میگه: «بالأخره هر خوشگلی یک عیبی هم داره دیگه.»
شیر یا خط
دو تا پسر تنبل حوصلهیشان سر رفته بود. یکی از آنها میگوید: «بیا شیر یا خط بیندازیم. اگر شیر شد، میریم دوچرخهسواری؛ اگه خط شد، میریم تلویزیون نگاه میکنیم؛ و اگر سکه روی لبهاش ایستاد، میریم درس میخوانیم.»
روز قیامت
معلمی داشت در مورد روز قیامت توضیح میداد که کوهها خُرد میشوند، آتشفشانها فوران میکنند و دریاها خروشان میشوند. ناگهان پسربچهای دست بلند کرد و پرسید: «آقا اجازه! مدرسهها هم تعطیل میشوند؟»
اسم
معلم از دانشآموز پرسید: «اسمت چیه؟»
دانشآموز: «سیدمحسن سیدحقّی رادپور دانشپژوه.»
معلم: «توی خونه چی صدات میزنن؟»
دانشآموز: «بهم میگویند، اُوهوی!»
کاشت و برداشت
کشاورزی در مزرعه کار میکرد. مرد مغروری از آنجا رد شد و گفت: «بکار که هر چه بکاری ما میخوریم و به خودت چیزی نمیرسد.»
کشاورز جواب داد: «مشکلی نیست، دارم کاه و یونجه میکارم.»
کلاس شلوغ
ناظم درِ کلاس شلوغی را باز کرد و داد زد: «اینجا طویله است؟»
یکی از دانشآموزان گفت: «نخیر آقا! اشتباهی اومدید. اینجا کلاس دومه.»
پیامکهای یخمکی
* یارو میره یخ بخره، پول کم میاره. برای این که ضایع نشه، دست میزنه به یکی از یخها و میگه: «آقا! از این سردتر ندارید؟»
* پیرمردی توی مترو جوراب زنونه میفروخت. به یه جوون گفت: «جوون خیر ببینی! یه جفت از این جورابها بخر.» جوون گفت: «من که زن ندارم.» پیرمرد گفت: «خب بخر، بکش روی سرت برو دزدی!»
* انسان موجودیه که هر وقت خرش از روی پل رد شد، همه چی یادش میره. هر کس اینو قبول نداره، بدونِه که خرش هنوز روی پُله.
* دوستم میگفت: «پیاز تنها مادهی غذاییای که میتونه اشک آدمو دربیاره.» من هم برای این که ثابت کنم اشتباه میکنه، یه نارگیل برداشتم زدم تو سرش. اونم به اشتباهش پی برد.
* کسانی که روی چمن نشستند و هی چمنها رو میکَنَند، حتماً یک «بُزِ درون» هم دارن!
یارو نصفهشب مزاحم شده بود. گوشی رو برداشتم و گفتم: «بفرمایید!» گفت: «خوابیدی؟» گفتم: «نه بابا! اینجا هوا روشنه.» گفت: «مگه کجایی؟» گفتم: «توی پاریس.» یارو ترسید پول شارژش تموم بشه، قطع کرد و دیگه زنگ نزد.
* به یارو میگن: «مار، باباتو نیش زد.» میگه: «از پشت زد؟» میگن: «آره!» میگه: «ماره مقصره!»
ارسال نظر در مورد این مقاله