نویسنده
- چون شنیده بود پول چرک کف دست است، دستهایش را نمیشست.
- انارهای روی شاخه که خندیدند، کشاورز گریه کرد.
- ماشین که ترمز کرد، مسابقهی دوی درختهای کنار جاده به پایان رسید.
- ابرها در تابستان آب در دلشان تکان نمیخورد.
- برای اینکه بهروز باشد، شبها از خانه بیرون نمیرفت.
- موش کور چشم دیدن خودش را هم ندارد.
- کشاورزها پای درختهای پسته، جوکهای بامزه تعریف میکنند.
- چون دهانش گشاد بود تنها حرفهای قلنبه سلنبه میزد.
- رعد و برق، خطخطی ابرها در دفتر نقاشی آسمان است.
- موشک قارهپیما دور دنیا را در خیلی کمتر از هشتاد روز میزند.
- مار هر چهقدر هم تنبل و بیخیال باشد نمیتواند پا روی پا بیندازد.
- شیر جنگل از بس فحشهای آبدار داد، تبدیل به شیر آب شد.
- چون دلش هزار راه رفته بود، راه برگشت را گم کرده بود.
- وقتی ماهیها عاشق شدند، اسمشان را شوریده گذاشتند.
- آنقدر زبانش تیز بود که بریده بریده حرف میزد.
- شب هر چهقدر هم که طولانی شود نمیتواند صبح روز بعد را ببیند.
- برای این که خوابهای رنگی ببیند زیر سرش جعبهی مدادرنگی میگذاشت.
- جورابها در آخر عمر به جای از کارافتادگی به از پاافتادگی مبتلا میشوند.
- تنها هواپیماست که از دل ابرها خبردار است.
- گنجشک، قهرمان لی لی پرندگان است.
- برای اینکه فقط یک خواب ببیند، موقع خواب فقط یکی از چشمهایش را میبست.
ارسال نظر در مورد این مقاله