بازی
آسفالت مدرسه
مثل نقشهی جغرافیا شده
از بعضی جاهایش
سبزههایی با غرور بیرون آمده
نمیدانم چرا بچهها آنها را نمیبینند؟
دنبال هم میدوند
شاید آنها بازی را بیشتر دوست دارند!
سیدرضا تولاییزاده
صبح رؤیایی
باز هم بهاری نو
باز صبح رؤیایی
شاخه شاخه، گل در گل
باز هم شکوفایی
*
باز او شکوفا کرد
لحظههای گلدان را
رنگ نوبهاری زد
سردی زمستان را
*
خانه باز شد گلشن
ناز غنچهای وا شد
باغ دل پُر از شادی
از سرود گلها شد
علیرضا حضرتی
سوژهی قاصدکها
باز خورشید قشنگ
روی بوم آسمان
میزند لبخند بر
کوچههای شهرمان!
*
ساعت شمّاطهدار
با صدای تیک تیک...
گوش دنیا پر شد از
قار قار و جیک جیک...
*
باز، صبح است و صدا
باز، گل وا میشود
باز، شادی «سوژهی
قاصدکها» میشود...
*
گر چه تکراری شده
زندگیها... کارها...
باز هم بکر است! بکر!
لذّت تکرارها!
الهه تاجیکزاده
قصهی رود
پر از مه
پر از ابر انبوه
پر از کوه
هوایی خنک
که بر شانهی لحظهها مینشست
صدای نفسهای سبز درخت
پر از لذت زندگی
پر از قصهی جاری رود بود
چه جایی
همان وقت احساس کردم
چهقدر آشناست!
**
سفرنامهی چشمهایم هنوز
پر از لحظههای زلال
پر از روستای شماست.
فریدون سراج
ارسال نظر در مورد این مقاله