میرسد همراه باد
بوی تینر، بوی رنگ، چند دیوار سفید
پنجره، یک قاب نو، پردههای آن جدید
لوستر خاموش و سرد، خواب رفته بر زمین
فرشها هم پشت و رو، غنچههاشان ناپدید!
مادرم لبریز کار، دستهایش پرشتاب
چشمهایش خستگی، خندههایش پرامید
در، لباسش تازه شد با قلمموی بهار
قفل نو در قلب او، توی دستش یک کلید
آشپزخانه شلوغ، وای چون بازار شام!
میتوان یخچال را، چند ساعت باز دید
سررسیدی روی میز، لای آن خودکار سبز
چند روز مانده است تا ته آن سررسید
من کنار پنجره، خیرهام بر دورها
میرسد همراه باد، بوی فروردین و عید
داوود لطفالله
باغ فروردین
برفها جمع کردند
بار و بندیل خود را
خوب از آب پُر کرد
چشمهی زنبیل خود را
*
باد نرم بهاری
غنچه را قلقلک داد
شد از آن کیسهی تنگ
مثل پروانه آزاد
*
قطرهها از دل ابر
عاشقانه چکیدند
روی پیراهن باغ
نقش گل آفریدند
طیبه شامانی
هیاهوی عید
زمان رفته یک بار دیگر جلو
زمین غرق در بوی گُلهای نو
دل خاک غرق است در جنب و جوش
صدای شکفتن میآید به گوش
هوا باز در فکر باریدن است
بیابان پُر از حس روییدن است
دل باغ از خندهی یاس پُر
دل کوه از عطر ریواس پُر
شده دشت از رقص گُلها قشنگ
به تن کرده پیراهنی سبزرنگ
ببین بام غرق هیاهو شده
پُر از بوی بال پرستو شده
ببین شاپرک میپَرَد در چمن
لباسی پُر از خال کرده به تن
دل چشمه سرشار از غُلغُل است
لَب چشمهْ سرخ از هزاران گُل است
روان است در باغ، آوازها
زمین هست آیینهی رازها
***
در این عید زیبا در این فصل نو
بکن غصه را از دل خود درو
اگر نوبهار آمده گُل به دست
تو هم خندههایت شبیه گُل است
بخند و به هر گوشهای گُل بپاش
بهاریتر از سبزه و خاک باش
سیدسعید هاشمی
ارسال نظر در مورد این مقاله