بیچاره از وقتی شده ماشین ما رنگ تمیزی را به خودش ندیده. صندلیهایش همه پاره و پورهاند. وقتی توی خیابان باهاش راه میرویم انگار سوار گاری شدیم! وقتی هم که به بابا میگوییم ماشین را عوض کن میگوید: «این ماشین ماهه، ماه!» وقتی ماشین را خریدیم شیشههایش سفید بود. الآن شده سیاه و سفید. ماشین بیچاره هر چی به بابام التماس میکند حداقل چرخهای مرا عوض کن انگار نه انگار. آخه سیم لاستیکها زده بیرون. چراغهایش سوخته. صندوق عقب ماشین ما پر از آت وآشغالهای کار بابایم است. وقتیکه باهاش توی خیابان راه میرویم نگاهها میآید طرف ماشین ما. ماشین ما بوق و راهنما ندارد و به خاطر همین مجبوریم سرمان را از شیشه بکنیم بیرون و به ماشین جلویی بگوییم برو. جالب اینکه وقتی تصادف میکنیم چیزیش نمیشود؛ ولی ماشین مقابل داغان میشود. این ماشین تا حالا هیچوقت پایش به تعمیرگاه باز نشده. به خاطر همین بابام هیچوقت نمیفروشدش. خود ماشینه میگوید: «الآن همهی همسن و سالهای من توی اوراقیان، ولی من گیر بابات افتادم.» اینجاست که میگن ماشین مشدی ممدلی نه بوق داره نه صندلی. وقتی روشنش میکنیم دود و صداش محله رو ور میداره.
میلاد نیکوگفتار، دوم راهنمایی
یادداشت
«ماشین ما» تمرینی است برای توصیف. یکی از عناصر داستانی توصیف اشیا و آدمهای دور و بر است. توصیف کمک میکند اشیا و آدمها را به خوبی بشناسیم. میلاد در این مطلب ماشینی را توصیف کرده که مشکلات زیادی دارد و کمی هم عجیب است. همین عجیب بودن، ماشین را با بقیهی ماشینها متمایز کرده است. گاهی هم فضای طنز خوبی ایجاد میشود. شما هم میتوانید دست به این کار بزنید و دور و بر خودتان را از نگاهتان توصیف کنید.
ارسال نظر در مورد این مقاله