آسمانه/همراه شالی‌ها

نویسنده



ابتدای من یادم هست
ابتدایی که با دریا همراه شد
ابتدایی که همراه شالی‌ها قد کشید
متولد زمستانم
مثل برف، سفید و پاک
من از قبیله‌ی ترک، قبیله‌ی عشقم
قبیله‌ای که آنا(1)، بهترین مفهومش است
من پایانم را می‌بینم
بین آسمان، لای ابرها
من روشنی را می‌بینم وقتی چشمانم بسته است
من روشنی هستم در تاریک‌ترین نقطه‌ی شب
من همراه صدای آب بوده‌ام، با آب جاری شده‌ام، با آب بازی کرده‌ام
تنها عطر زندگی‌ام بوی خاک بوده است
من گل را می‌شناسم
من ساده بودن را آموخته‌ام
آبی را دوست دارم، آبیِ آب را دوست دارم
من سخن آب را می‌فهمم
من راز شب را می‌دانم
من می‌دانم در تاریکی شب، آب می‌درخشد و به گوش ستاره‌ها می‌گوید:
من زلالم، من پاسخ چشمک‌های شما را می‌دهم
من می‌دانم آب در سکوت شب می‌گوید: من از جنس بارانم، من روشنی خدا هستم.
من می‌خواهم مثل آب به خدا نزدیک شوم
من می‌خواهم همراه باران بروم
بروم به انتها
به انتهایی که خدا باشد...

1) مادر.
CAPTCHA Image