نویسنده
میوزد باد تندیّ و با خود
میکشد برفها را به یک سو
برف هر جا نشسته فراوان
روی بام و زمین و لب جو
***
برف میرقصد و مینشیند
بر درختان لخت زمستان
بر سر و صورت عابری که
تند رد میشود از خیابان
***
کوچه خوابیده آرام و خاموش
زیر این برفِ سنگین و سرما
روی شاخه کلاغ سیاهی
میکند برفها را تماشا
***
حتماً آسوده خوابیده خورشید
پشت این برف ریزان زیبا
شب که شد ماه هم مثل خورشید
پشت این برفها نیست پیدا
***
از پس کوه وقتی که فردا
سر زند باز خورشید پرنور
زیر لب با خود آهسته گوید
به! چه زیباست این شهر از دور
ارسال نظر در مورد این مقاله