آسمانه / انتظار




امروز جمعه است

و من خوش‌حالم

شاید این‌بار بیایی

خیره به ساعت، پشت پنجره‌ی انتظار نشسته‌ام

ثانیه‌ها، دقیقه‌ها و ساعت‌ها

از هم سبقت می‌گیرند

و من هنوز به انتظار باران

... که همراه ندبه‌خوانی مادرم می‌بارد

عقربه‌ها می‌چرخند و

آرام‌تر از دیروز به غروب می‌رسند

و آسمان دلگیر می‌شود

و من دل‌تنگ‌تر از همیشه

نیامدنت را اشک می‌ریزم

پشت همین پنجره

پای همین دقیقه‌ها

تا جمعه‌ای دیگر

ظهور سبزت را

دعا خواهم کرد...

خدیجه صفری‌- آزادشهر

یادداشت

انتظار نثر خوب و روانی دارد. فقط توصیه‌ای که به نویسنده‌های نوجوان دارم این است که غرق در واژه‌پردازی نشوید؛ چون گاهی پرداختن به ترکیب‌ها و عبارات عجیب و غریب، مطلب را دور از ذهن می‌کند و خواننده باید کلی فکر کند که ببیند نویسنده چه گفته. یک نمونه‌ی آن این عبارت است: «ساعت به وقت دست‌هایم که تو را قنوت گرفته‌اند.» معنی روشن و واضحی در این عبارت دیده نمی‌شود.
CAPTCHA Image