اتاق مشاور

نویسنده




دوستان عزیز می‌توانید پرسش‌ها و مشکلات خود را با مشاور مجله در میان بگذارید. منتظر نامه‌ها و ایمیل‌هایتان هستیم. اتاق مشاور

* سلام! خیلی خوب شد که صفحه‌ی اتاق مشاور را راه انداخته‌اید. راستش من مشکلات زیادی دارم. همه‌اش به خاطر این است که پدرم معتاد است. از وقتی یادم می‌آید، پدرم معتاد است و به خاطر همین هم اخلاقش خیلی بد شده است. او همیشه با مادر دعوا می‌کند و سر او داد می‌زند. به خاطر همین ما همیشه از او می‌ترسیم. من جرأت نمی‌کنم که از پدرم چیزی بخواهم. به نظر شما باید با پدرم چطور رفتار کنم؟

رقیه صناعتی‌نژاد‌- اصفهان

دوست مهربانم رقیه صناعتی‌نژاد از اصفهان

نامه‌ات را خواندم. بسیار تأثیرگذار بود. شاید هیچ‌گاه در زندگی‌ام دردهایی را که تحمل کرده‌ای نچشیده باشم! شاید گفتن این جمله که تو را درک می‌کنم کافی نباشد؛ اما باید بگویم تفاوت شرایط زندگی تو با دیگران را درک می‌کنم. نمی‌خواهم با یک جمله‌ی ساده که سعی کن تا گذشته‌ها را فراموش کنی، همه‌چیز را نادیده بگیرم؛ اما می‌خواهم بگویم مشکلات تو واقعی است و تو باید سعی در پذیرش قسمتی از مشکلات که تحت کنترل خود تو است، داشته باشی.

ابتدا تو باید بپذیری که نمی‌توانی پدر دیگری داشته باشی؛ اما شاید بتوانی پدری بهتر از پدر دیروزت داشته باشی!

تو نمی‌توانی خانواده‌ی دیگری داشته باشی؛ ولی می‌توانی کاری برای بهتر شدن وضعیت خانواده‌ات انجام بدهی.

در قدم اول به حساب عاطفی خودت با سایر اعضای خانواده‌ات سری بزن و سعی در تقویت آن کن.

بله، متوجه هستم که حساب عاطفی تو با پدرت خالی است یا شاید بدتر؛ اما تو حق انتخاب داری. یا می‌توانی هر روز به این حساب خالی نگاه کنی و هر روز حالت خراب‌تر از روز قبل باشد یا این‌که تصمیم بگیری پدرت را ببخشی و سعی کنی به حساب عاطفی که تا کنون خالی بوده نگاهی هم نیندازی.

متوجه هستم. حس می‌کنی در حقت ظلم شده و با خودت می‌گویی چه می‌شد اگر یک پدر خوب هم نصیب تو می‌شد؛ اما بپذیر که این همان قسمتی است که تو هیچ‌وقت نمی‌توانی آن را تغییر بدهی؛ پس تصمیم درست این است که او را ببخشی. نه به خاطر خودش، بلکه به خاطر خودت؛ البته اگر بتوانی او را به خاطر خودش ببخشی که دیگر کاری فوق‌العاده است. فراموش نکن اگر او را نبخشی جز رنج و نفرت چیزی نصیب تو نمی‌شود. در عین حال ممکن است ناخواسته این رنج و نفرت را به دیگران هم انتقال دهی.

در قدم بعدی دو صفحه کاغذ بردار و روی یکی از آن‌ها به طور کامل خطاهای پدرت و هر گونه اشتباه، گناه و کوتاهی که در حق شما و خانواده‌ی‌تان کرده است، یادداشت کن.

روی کاغذ بعدی اشتباه‌های خودت را بنویس؛ چه آن‌هایی را که از روی عمد انجام داده‌ای، چه آن‌هایی را که عمدی نبوده است. حال وقت پاک‌سازی ذهن است. کاغذهای را خود را آتش بزن و آن‌ها را بسوزان. بدین‌صورت ذهن خود را پاکسازی کرده‌ای. این روش به تو این فرصت را می‌دهد تا در حق خودت و دیگران مهربانی کنی.

به تدریج حساب عاطفی‌ات را پُر کن، کینه‌ها را از دلت بشوی و سعی کن بدون انتظار، محبت را به همه هدیه کنی.

* سلام خانم مشاور! مشکل من این است که لکنت زبان دارم. وقتی یکی‌- دو جمله صحبت می‌کنم زبانم می‌گیرد. در جمع که اصلاً نمی‌توانم حرف بزنم؛ چون بقیه به من می‌خندند و مسخره‌ام می‌کنند. همین مسخره‌کردن آن‌ها باعث می‌شود که زبان من بیش‌تر بگیرد. گاهی کسی به من حرف بدی می‌زند یا در مورد من اشتباه می‌کند؛ اما وقتی من می‌خواهم به او جواب بدهم زبانم می‌گیرد. چه کار باید بکنم؟

محمدحسن رضوانی‌- قم

دوست خوبم محمدحسن رضوانی از قم

نامه‌ات را خواندم. در ابتدا می‌گویم افراد بسیاری هستند که هیچ‌گونه لکنت زبانی ندارند؛ اما گاهی در صحبت کردن دچار مشکل می‌شوند و این‌که درجه‌ی این لکنت زبان در افراد متفاوت است. پیشنهاد می‌کنم اگر در مواقع صحبت کردن دچار اضطراب می‌شوید آن را طبیعی جلوه دهید و به هیچ‌وجه خجالت نکشید؛ چون شما از روی عمد دچار لکنت‌زبان نشده‌اید. مواقعی را که لکنت زبان شما بیش‌تر می‌شود فراموش کنید  و لحظاتی را که در صحبت کردن موفق هستید به‌خاطر بسپارید. در هنگام صحبت کردن ارتباط چشمی عادی خود را با مخاطب حفظ کنید، حروف صدادار را بکشید. درست نیست در میان اعضای خانواده و یا یک جمع سکوت اختیار کنید؛ آن هم به این دلیل که به راحتی نمی‌توانید صحبت کنید، بلکه با حرف زدن در میان جمع تلاش کنید تا به تقویت خود بپردازید و هر روز با صدای بلند برای خودتان کتاب یا مجله بخوانید.

پیشنهاد می‌کنم تا برای گرفتن نتیجه‌ای بهتر به یک گفتاردرمانگر مراجعه کنید. در این حالت اگر شما احتیاجی به دارودرمانی داشته باشید، گفتاردرمان‌گران می‌توانند در این زمینه کمک مؤثری به شما بکنند.

در پایان توصیه می‌کنم ترجمه‌ی آیه‌ی 11 سوره‌ی تغابن را همیشه با خود زمزمه کنی:

هیچ مصیبتی، جز با اذن خداوند به کسی نرسد و هر کس به خداوند ایمان آورد، خداوند قلب او را (به صبر و شکیبایی) هدایت کند و خداوند به همه‌چیز آگاه است.

* سلام! صفحه‌ی اتاق مشاور خیلی خوب است و خیلی به بچه‌ها کمک می‌کند. من می‌خواستم با شما مشورت کنم. من کلاس سوم راهنمایی هستم. پدرم پزشک اطفال است و مادرم دبیر ادبیات. پدربزرگم، یعنی پدر پدرم روحانی است و من خیلی از روزها پیش پدربزرگم بودم و با او خیلی جاها رفته‌ام. الآن هم به طلبگی علاقه دارم. از کوچکی به آن علاقه داشتم؛ اما پدر و مادر من دوست دارند که من دکتر یا مهندس شوم؛ البته آن‌ها همیشه با مهربانی و با آرامش با من صحبت می‌کنند؛ اما سال‌هاست که هی می‌گویند که باید دکتر یا مهندس شوی. به نظر شما آیا من می‌توانم طلبه شوم؟ این را هم بگویم که پدربزرگم به من قرآن را کاملاً یاد داده و من قاری قرآن هستم و سال‌هاست که صوت و لحن کار می‌کنم.

سیدعلیرضا مؤمن‌پور‌- مشهد

دوست عزیزم علیرضا مؤمن‌پور از مشهد

در شماره‌های قبلی نیز به مسائلی از این قبیل پاسخ داده شده است. در شماره‌ی اسفندماه نیز به شرح کاملی در مورد استعدادها و چگونگی کشف آن می‌پردازیم. اگر شما به این نتیجه رسیده‌اید که در زمینه‌ی تحصیل در حوزه‌ی روحانیت مهارت و استعداد کافی دارید، من به شما تبریک می‌گویم و برای موفقیت شما همواره دعا می‌کنم؛ اما در کنار آن سؤال کوچکی نیز از شما دارم. آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که شاید در زمینه‌ی پزشکی یا هر زمینه‌ی دیگری هم می‌توانید بااستعداد باشید. اگر احساس می‌کنید که ذره‌ای در زمینه‌ی پزشکی هم استعداد دارید، آیا زیبا نخواهد بود که یک روحانی پزشک باشید؟ حتی امام خمینی(ره) که رهبر و پیشوای ما بوده‌اند در کنار روحانیت به شعر و شاعری می‌پرداخته‌اند و اشعار بسیار زیبایی از ایشان برای ما به یادگار مانده است. شاید اصرار پدر و مادر شما برای تحصیل در زمینه‌ی پزشکی تنها به این دلیل است که آن‌ها احساس می‌کنند شما این استعداد را در خود دارید. خوب، آیا بهتر نیست که از این جهت از خود مطمئن شوید؟

* سلام! من خودم هیچ مشکلی ندارم. پدر و مادرم هم خیلی خوب هستند و برادر و خواهرم هم خیلی درسخوان و باادب هستند. یک دوستی در مدرسه داشتم به نام لیلا و من و او چهار سال همکلاس بودیم و خیلی به هم علاقه داشتیم؛ اما او پدرش از دنیا رفت و مادرش با مرد دیگری ازدواج کرد. چند ماه بعد دوستم از خانه فرار کرد. او به تهران رفته و گاهی به من زنگ می‌زند. می‌گوید دیگر درس نمی‌خواند و در یک کارگاه خیاطی کار می‌کند. من دلم برای او می‌سوزد. او می‌گوید مادر و ناپدری‌اش به او علاقه‌ای ندارند و دیگر حاضر نیست به خانه برگردد. چطور می‌توانم او را راضی کنم که به خانه برگردد؟ چند ماه است که او را ندیده‌ام و خیلی دلم برای او تنگ شده است.

فریده مرادحسنی‌- لرستان

دوست عزیزم فریده مرادحسنی از لرستان

خواندن نامه‌ات غم بسیاری را برای من به همراه داشت. از این‌که نگران دوست‌تان هستی و برای بازگرداندن او تلاش می‌کنید واقعاً خوش‌حالم؛ اما بپذیرید دوست شما با مسؤولیت و فکر خودش تصمیم به فرار گرفته است. قطعاً شما نمی‌توانید هیچ دخالتی در تصمیم‌گیری او داشته باشید. دوست شما با انتخابی نادرست حریم سرد خانواده‌اش را ترک و به امید گرما به آغوش گرگ‌های بیابان گریخته است. اشتباه دوست‌تان این‌جاست که هیچ تلاشی برای ایجاد گرما در میان دیوارهای سرد خانه‌ی‌شان انجام نداد و با پاک کردن صورت‌مسأله همه‌چیز را به انتها رساند. آینده‌ای که دوست شما برای خود رقم زده است شاید اکنون در ظاهر روشن و زیبا باشد، اما بعد از مدتی سیاهی و چرک آن خسته‌اش خواهد کرد. گفته بودید که دوست‌تان هیچ علاقه‌ای به برگشت در میان خانواده‌اش ندارد. تنها پیشنهادی که می‌توانم به شما بکنم این است که با او صحبت کنید؛ و اگر می‌توانید او را به بازگشت به خانه‌اش تشویق کنید؛ و اگر باز هم تمایلی به بازگشتن ندارد، از او بخواهید به خاطر شما یک‌بار دیگر برای داشتن یک زندگی سعادت‌مند به خانه بازگردد و برای یک زندگی جدید مبارزه کند.

* من سال‌هاست که مجله‌ی سلام‌بچه‌ها را می‌خوانم. الآن که اتاق مشاور آمده خیلی خوش‌حالم و دوست دارم با شما درددل کنم. راستش من هیچ هنری ندارم؛ مثلاً یکی از دوستانم صدایش خوب است. یکی از برادرانم فوتبالش خیلی خوب است و توی یک تیم معروف شهرمان بازی می‌کند. یکی از دوستانم نقاشی‌اش خیلی عالی است؛ اما من هیچ یک از این‌ها را بلد نیستم. گاهی فکر می‌کنم به هیچ دردی نمی‌خورم. خواهش می‌کنم راهنمایی‌ام کنید!

آرش اسدبیک‌- تبریز

دوست خوبم آرش اسدبیک از تبریز

در شماره‌ی اسفندماه مجله، در مورد استعدادها و تکنیک‌های کشف استعداد به طور کامل توضیح می‌دهیم. امیدوارم جوابگوی کامل سؤال‌های شما باشد و بتواند کمکی در کشف استعدادهای شما بکند.

* من یک دختر چهارده‌ساله‌ام. چند ماه است که با پسر همسایه‌ی‌مان دوست هستم و به هم اس‌ام‌اس می‌زنیم. پدر و مادر من از این کارها بدشان می‌آید. خودم هم فکر می‌کنم کار گناهی انجام می‌دهم. گاهی می‌خواهم این کار را ترک کنم؛ اما تا پسر همسایه به من پیامک می‌دهد، دلم برایش تنگ می‌شود. او می‌گوید می‌خواهد با من ازدواج کند. به نظر شما کار من اشتباه است یا نه؟ چطور می‌توانم این کار را ترک کنم؟

ر.فاضل‌پور‌- ورامین

دوست عزیزم ر.فاضل‌پور از ورامین

نامه‌ات را خواندم. خوش‌حالم از این‌که متوجه شدی که کار اشتباهی انجام داده‌ای. شما بر حسب عادت به فردی وابسته شدی که اگر شما سر راه او قرار نگرفته بودید قطعاً با شخص دیگری ارتباط برقرار می‌کرد. پاکی و نجابت خود را به هیچ وجه لکه‌دار نکن. مطمئن باش اگر دوستی آن آقا با شما در نهایت برای ازدواج بود یقیناً خانواده‌اش را از این موضوع آگاه می‌کرد و هیچ دلیل و بهانه‌ای برای برقراری ارتباط دوستانه با شما آن هم به صورت مخفیانه و دور از چشم والدین نمی‌آورد.

به شما پیشنهاد می‌کنم ارتباط خود را با آن آقا قطع کنید. جواب اس‌ام‌اس‌ها و تماس‌های او را بی‌پاسخ بگذارید و از او بخواهید دیگر سر راه شما قرار نگیرد. وقت خود را با برنامه‌ریزی‌های متنوع پر کنید؛ به طوری‌که نیازی به فکر کردن به آن آقا نداشته باشید. اگر می‌توانید، گوشی خود را برای مدتی خاموش کنید. امیدوارم با نگاهی درست تصمیم بگیری تا آینده‌ای روشن را برای خود رقم بزنی!
CAPTCHA Image