دنبال رؤیاهای‌مان برویم

نویسنده



مصاحبه با محمود جابرانصاری؛ جهانگرد ایرانی

محمود جابرانصاری، متولد شهر قزوین است. 37 سال سن دارد و 14 سال است که راننده‌ی ماشین سنگین است. گاهی عکاسی هم می‌کند. او ورزشکار است و رشته‌ی تخصصی ورزشی‌اش جودو و کشتی است. اهل کوهنوردی و عاشق طبیعت است. چند وقتی است سفر به دور دنیا را با دوچرخه با شعار «صلح مردم ایران» آغاز کرده است. گفت‌وگویی با او انجام داده‌ایم که می‌خوانید.

چه عواملی باعث شد شما برای سفر برنامه‌ریزی کنید.

در حقیقت این رؤیایی بود که من از دوران کودکی داشتم و به همین خاطر خیلی زود سفر کردن را شروع کردم. به دلیل این‌که برادر بزرگ‌ترم آقای «علی جابرانصاری» و دایی‌هایم که همگی از بهترین دوستانم هستند و همگی اهل کوهنوردی و طبیعت‌گردی هستند، من از همان کودکی با آن‌ها همراه و همسفر بودم. از همان روزها رؤیای یک چنین کاری را داشتم و برای آن برنامه‌ریزی می‌کردم؛ البته نه با دوچرخه! خیلی دوچرخه‌سواری می‌کردم؛ اما فکر نمی‌کردم بتوانم روزی با آن سفر کنم. بیش‌تر فکرم روی ماشین و موتور متمرکز بود. تا این‌که به طور کاملاً اتفاقی در سال 1379 با یک سایکلتوریست سوئدی که تنها سفر می‌کرد، آشنا شدم و کلی اطلاعات از او درباه‌ر‌ی سفرش گرفتم و چند روزی را هم با هم بودیم. از آن‌جا بود که دوچرخه هم به گزینه‌های سفر اضافه شد؛ البته خانم نسیم یوسفی هم خیلی مرا راهنمایی و دلگرم کردند که از ایشان تشکر می‌کنم.

بیش‌تر با چه وسیله‌ای سفر می‌کنید؟

قبل از شروع این برنامه با ماشین، موتور و پیاده. فعلاً که فقط با دوچرخه سفر می‌کنم که همه‌ی آن حسن است؛ مخصوصاً برای من که کار عکاسی هم می‌کنم. سرعت دوچرخه برای دیدن، لذت بردن و عکاسی، سرعت مناسبی است.

از اولین تجربه‌ی سفرتان بگویید؛ از شیرینی‌ها و سختی‌هایش.

من اولین سفری که با دوچرخه داشتم 16 سال پیش بود که بعد از رهایی از یک آسیب‌دیدگی خیلی شدیدِ ستون فقرات، یک سفر 80 کیلومتری با دوچرخه کردم. این سفر 3 روز طول کشید. آن‌قدر از این کار لذت بردم که انگار به کره‌ی مریخ سفر کردم. چند هفته‌ی بعد مسیر قزوین- رشت- چالوس- کرج را رکاب زدم که این بار دیگر از منظومه‌ی شمسی هم خارج شدم و همین‌طور ادامه پیدا کرد؛ اصفهان، شیراز، یزد، مشهد، آستارا و... من با وجود این‌که کارم به نوعی سفر کردن بود، باز هم نمی‌توانستم از سفر با دوچرخه دست بردارم.

چرا تنها سفر می‌کنید؟

جواب دادن به این سؤال شما کمی برایم سخت است. خب، به دلیل شرایط کاری‌ام من همیشه تنها در سفر بودم، به آن عادت دارم و از آن لذت می‌برم؛ البته زیاد هم تنها نیستم. من حضور خداوند را در تمام لحظات سفرم به خوبی حس می‌کنم.

کوله‌بارم بر دوش

سفری می‌باید، سفری بی همراه

سفری تا ته تنهایی محض

سازکم با من گفت:

هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی

تو بگو از ته دل  من خدا را دارم

من و سازم چندیست... که فقط با اوییم

یکی از خاطرات شیرین‌تان را در سفر بگویید.

من زمانی که نپال بودم با چند تا از دوستان آلمانی و نپالی صعودی را به بیس‌کمپ «آناپورنا» داشتم که همزمان بود با مسابقه‌های وزنه‌برداری و کشتی المپیک لندن و آن روزها هر کسی از من می‌پرسید «اهل کجایی؟» و من می‌گفتم «ایرانی‌ام و با دوچرخه آمده‌ام.»، می‌گفتند «همه‌ی ایرانی‌ها این‌طور قوی و قدرتمند هستند؟ کشتی‌گیرهای‌تان دیروز آن طور عمل کردند و امروز وزنه‌بردارهای‌تان!» من هم می‌گفتم «ما ایرانی‌ها همگی این‌طور هستیم.»

طوری شده بود که بقیه‌ی دوستان آلمانی و نپالی اعتراض می‌کردند که چرا از هیچ کدام از ورزشکارهای کشور ما نامی نمی‌برند. در آن چند روز چندبرابر به ایرانی بودن خودم افتخار می‌کردم.

بهترین کشوری که در سفرهای‌تان دیده‌اید کجا بوده و چرا؟

بدون شک نپال کشوری شگفت‌انگیز و رؤیایی است. کوه هیمالیا که در این کشور واقع شده است، کوهی است که انسان از دیدنش سیر نمی‌شود. جنگل‌های بکر و دست‌نخورده‌ای که با ورود به آن انسان، زمان و مکان را فراموش می‌کند. در این مدت با مردمی مهربان و خون‌گرم برخورد داشتم و دوستان خوب زیادی پیدا کردم که اصلاً احساس تنهایی نمی‌کردم.

در کدام یک از کشورها راحت بودید و به راحتی با مردم ارتباط برقرار کردید؟

سوماترای اندونزی! با وجود آن‌که بسیار کم انگلیسی می‌دانستند، آن‌قدر خوش‌رو و خندان بودند که دوست داشتم با زبان اشاره هم که شده با آن‌ها ارتباط برقرار کنم. مدام به شما لبخند می‌زنند. تا به آن‌ها مرسی می‌گفتم، شروع می‌کردند به خندیدن؛ طوری که من روزهای اول فکر می‌کردم به من می‌خندند. بعد دیدم صدای خنده‌های‌شان همه جا بلند است و ربطی به من ندارد.

آیا شده در سفر پول‌تان تمام شود؟ اگر این طور بوده چه کار کرده‌اید؟

متأسفانه بله، من چون حامی مالی ندارم و با هزینه‌ی خودم سفر می‌کنم یک‌بار به این مشکل برخوردم و خیلی سختی کشیدم تا پول از ایران رسید.

با انسان‌های عجیب و متفاوت هم در سفرهای‌تان برخورد داشته‌اید؟

بله، در نپال دوستی پیدا کردم که با وجود سن و سال کم و شرایط مالی نامناسب از 24 تا بچه‌ی بی‌سرپرست که بزرگ‌ترین‌شان 19 ساله و کوچک‌ترین‌شان چندماهه بود، نگهداری و سرپرستی می‌کرد. وقتی این موضوع را متوجه شدم از خودم خجالت کشیدم. انسانیت و مردانگی مخصوص قوم و ملت یا دین و مسلک خاصی نیست و همه جای دنیا هست؛ یا با خانم دکتر دندانپزشک آمریکایی که برای درست کردن رایگان دندان‌های مردمان یکی از روستاهای دورافتاده‌ی نپال داوطلب شده و آمده بود. از همه جالب‌تر این‌که به نیش پشه حساسیت داشت و مدام لباسی مثل زنبوردارها می‌پوشید که پشه نیشش نزند.

آیا شده است که با غذای کشوری نتوانید کنار بیایید؟ در این صورت چه کاری کرده‌اید؟

خوش‌بختانه نه! با غذا مشکل ندارم. فقط در بعضی کشورها برای پیدا کردن غذای حلال مختصر مشکلی داشتم که در آن‌جاها بیش‌تر خودم غذا می‌پختم.

در کدام کشور به مراسم جالب و دیدنی‌ای برخورد کرده‌اید؟

در هندوستان مراسم «شیوا کارناوال» بود که مردم از دهلی‌نو و جاهای خیلی دور با پای پیاده، دوچرخه، کامیون، تراکتور، گاری و لباس‌های یکدست نارنجی به طرف «واراناسی» می‌رفتند. وقتی به «واراناسی» رسیدم دیدم تقریباً تمام شهر نارنجی است و هندوها با صورت‌های رنگ‌کرده و ظاهرهای عجیب و غریب کنار رود گنگ جمع شده‌اند.

طولانی‌ترین مسافتی که رکاب زده‌اید چه مقدار و کجا بوده است؟

بیش‌ترین مسافتی را که رکاب زدم در ایران و برای تست آمادگی بود که 350 کیلومتر را در یک روز رکاب زدم؛ ولی معمولاً در طول سفر روزی 100 الی 150 کیلومتر رکاب می‌زنم.

آیا شده هنگام شب تا دیروقت رکاب بزنید؟

بله! در هندوستان به علت این‌که روزها خیلی گرم بود و معمولاً در طول روز بارندگی بود بیش‌تر شب‌ها رکاب می‌زدم.

گران‌ترین و ارزان‌ترین کشور که در سفرتان دیده‌اید کدام بوده است؟

فکر می‌کنم گران‌ترین مالزی و ارزان‌ترین نپال بود.

بیش‌تر به چه زبانی با مردم صحبت می‌کنید؟ و در این مورد چه مشکلاتی داشته‌اید؟

انگلیسی. خیلی جاها که انگلیسی بلد نیستند، با آن‌ها فارسی صحبت می‌کردم؛ چون در هر حال متوجه صحبت‌هایم نمی‌شوند.

آیا پیش آمده در کشوری با رانندگی رانندگانش مشکلی داشته باشید؟

هندوستان از نظر رانندگی فاجعه است. در هندوستان صدای بوق ماشین‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شود. تقریباً تمام مدت همه‌ی آن‌ها دست‌شان روی بوق ماشین است؛ طوری که خیلی از سایکلتوریست‌ها توصیه می‌کنند برای رکاب زدن در هند حتماً گوشی استفاده کنید؛ چون واقعاً عذاب‌آور و خردکننده است. بی‌اندازه هم بی‌احتیاط هستند؛ مخصوصاً راننده‌ی ماشین‌های سنگین.

استقبال مردم از دوچرخه‌سواری در کشورهای مختلف چگونه است؟

در هر کشوری فرق می‌کند. به نظر من بهترینش کشور خودمان است که همه ورزشکاران را دوست دارند.

در کل می‌توان گفت همه برخورد خوبی با دوچرخه‌سوارها دارند؛ مخصوصاً در سوماترا که نمی‌شد کسی با ماشین، موتور و یا پیاده از کنارت رد شود و تشویقت نکند و هر کسی هر چیزی از انگلیسی بلد بود می‌‌گفت.

اگر در میان جاده‌ها دوچرخه‌ی‌تان دچار خرابی شود و نتوانید آن را تعمیر کنید چه می‌کنید؟

خوش‌بختانه تا حالا پیش نیامده؛ ولی فکر می‌کنم بهترین کار کمک گرفتن از راننده‌های ماشین سنگین باشد. در هند، نپال و مالزی تا فهمیدند من هم در ایران همکارشان هستم و راننده‌ی ماشین سنگینم، خیلی استقبال کردند و خوش‌حال شدند و حتی در شهر «الیگر» هند و «جوهور» مالزی راننده‌ها برایم جشن گرفتند.

آیا شده عوامل طبیعی همچون طوفان، سیل، گرما، سرما و... مشکل جدی‌ای را برای شما ایجاد کرده باشد.

بله، در هند گرمای خیلی شدید و بارندگی خیلی اذیتم کرد؛ طوری که به شدت مریض شدم.

آیا دل‌تنگ خانه و دوستان‌تان می‌شوید؟ در مواقع دل‌تنگی چه می‌کنید؟

بله، دوستان و خانواده لطف دارند و با من در تماس هستند. من چند تا همسفر خوب دارم که در این مواقع خیلی کمکم می‌کنند. اول سازم است. وقتی نی می‌زنم دیگر همه چیز را فراموش می‌کنم. بعد صدای استاد شجریان که در بدترین شرایط هم آرامش‌بخش است و من هم در لب‌تابم تا دل‌تان بخواهد از آهنگ‌های قدیمی و جدید استاد را دارم و سخنان استاد الهی قمشه‌ای که ارادت خاصی به ایشان دارم و دیوان حافظ و دیوان شمس که با خودم آورده‌ام و گاهی وقت‌ها هم خط می‌نویسم. در کل وقت زیادی برای دل‌تنگی ندارم.

سخن آخر شما برای خوانندگان عزیز...

ما فرصت زیادی برای این‌که دنبال رؤیاهای‌مان برویم، نداریم. قبل از این‌که خیلی دیر بشود باید یک کاری کرد.

دنیی(1) آن قدر ندارد که برو رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند

گر همه ملک جهانست به هیچش نخرند

کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق

تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند

با سپاس از شما که در این گفت‌وگوی صمیمی شرکت کردید.

همتم بدرقه‌ی راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان

که فراموش مکن وقت دعای سحرم

1. دنیا.

CAPTCHA Image