کاریکلماتور

نویسنده




1) سکوت آدم‌های لال، نشانه‌ی رضایت نیست.

2) ماهی شجاع روی قلاب ماهیگیر، سرسره‌بازی می‌کند.

3) وقتی یادش آمد، داشت در را روی خانه‌ی فراموشی می‌بست.

4) وقتی تلفن از ته دل پریز برق باخبر شد، دلش سوخت.

5) خودکار به احترام نویسنده، کلاه از سر برمی‌دارد.

6) تقویم گل همیشه‌بهار فقط یک فصل دارد.

7) پرده از بس چین داشت، فکر می‌کرد پیر شده.

8) پرنده‌ی ناشی روی گل‌های قالیچه‌ی حیاط لانه می‌سازد.

9) غروب از غم دوری خورشید، خون گریه می‌کند.

10) ابرها با رعد‌و‌برق برای آسمان خط و نشان می‌کشند.

11) بطری آب که در گوش لیوان نجوا کرد، لیوان پر از حرف‌های آبکی شد.

12) کوچه‌ی بن‌بست خیابانی است که به آخر خط رسیده است.

13) آدم ناامید، از کنار امید که رد می‌شود او را نمی‌شناسد.

14) نقطه در انشای «دوست دارید در آینده چه‌کاره شوید؟» نوشت: «خط».

15) جاده که پایش را دراز کرد، به شهر رسید.

16) مرغ شکم‌پر وسط سفره بیچاره‌تر از مرغ گرسنه‌ی مزرعه است.

17) هزارپا به جای دست روی دست گذاشتن، پا روی پا می‌اندازد.

18) در پاییز که آسمان سردش می‌شود، روی خودش لحاف کلفتی از ابر می‌کشد.

19) زمین همیشه و هر روز در حال گردش و رفتن است.

20) شاعر حواس‌پرت شعرهایش را در مغزش جا می‌گذارد.

21) باد که بوزد، لباس‌ها بهترین بندبازهای دنیا می‌شوند.
CAPTCHA Image