ای بزرگزادگان! شکیبا باشید. مرگ، جز پُلی نیست که شما را از سختی و ناخوشی به بهشت پُرگُستره و نعمت جاویدان عبور میدهد. کدامتان خوش ندارد که از زندان به قصر منتقل شود؟ و آن برای دشمنانتان، مانند انتقال از قصر به زندان و شکنجه شدن است.
پدرم از پیامبرخدا(ص) برایم نقل کرد: دنیا زندان مؤمن و بوستان کافر است و مرگ، پُل مؤمنان به بهشتشان و پل کافران به دوزخشان است. نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده است.
بحارالانوار، ج44، ص197
مرگ و اندوهتان باد ای جماعت! حیران و سرگردان، ما را به فریادرسی خواندید و ما به تاخت به فریادتان رسیدیم. شما شمشیری را که ما به دستتان داده بودیم، به روی خود ما برکشیدید و آتشی را که بر دشمن مشترک ما و شما افروخته بودیم بر ضدّ خود ما افروختید و همدست دشمنانتان، علیه دوستانتان شدید، بیآنکه عدالت را میان شما بگسترند و امیدی به آنها داشته باشید.
هان! وای بر شما! ما را وانهادید در حالی که شمشیرها هنوز در نیام و ابتدای کار است و رأی هنوز پابرجا نگشته، اما شما چون ملخ به سوی آن شتافته و چون پرواز پشهها به سوی آتش و نور، همدیگر را به آن فراخواندید.
نابودی از آنِتان باد ای بردگان امّت و بدترین دستههای آن! کنارافکنان قرآن و تحریفگران سخنان و دار و دستهی گنهکاران و پذیرندگان وسوسهی شیطان و خاموشکنندگان سنتها!
آیا اینها را یاری میدهید و ما را وامینهید؟ آری به خدا سوگند، خیانت میان شما ریشهدار و کهن است. ریشههایتان با آن آمیخته و شاخههایتان به آن پیچیده است و شما پلیدترین استخوانِ گلوگیر برای بیننده و لقمهی غاصب گشتهاید.
بحارالانوار، ج45، ص8
نسبت مرا دریابید و بنگرید که من کیستم. آنگاه به خود بازگردید و خویش را سرزنش کنید و ببینید که: آیا کشتن و هتک حرمت من برایتان حلال است؟
آیا من پسر دختر پیامبرتان و پسر وصی و پسرعمویش نیستم که نخستین گرونده به خداست و تصدیقکنندهی پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورد؟ آیا حمزه- سالار شهیدان- عموی پدرم نبود؟ آیا جعفر شهید، پروازکنندهی با دو بال، عموی من نبود؟
آیا این روایت پُرتکرار به شما نرسیده که پیامبرخدا(ص) دربارهی من و برادرم فرمود: این دو، سرورِ جوانانِ بهشتاند؟
اگر گفتهی مرا که حق است، تصدیق کنید، به خدا سوگند از آن زمان که دانستهام که خداوند، دروغگو را دشمن میدارد و به دروغساز زیان میزند، آهنگ دروغ نکردهام.
و اگر تکذیبم کنید، میان شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، آگاهتان میکنند. از جابربنعبدالله انصاری، یا ابوسعید خُدری یا سهلبنسعد ساعدی یا زیدبنارقم یا اَنَسبنمالک بپرسید. به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبرخدا(ص) دربارهی من و برادرم شنیدهاند. آیا این مانع شما از ریختن خون من نمیشود؟
تاریخ طبری، ج5، ص424
آیا به قتل من تحریک میکنید؟ هان! به خدا سوگند، دیگر پس از من نمیتوانید بندهای از بندگان خدا را بکشید. خدا به خاطر کشتن من بر شما خشم گرفته است.
به خدا سوگند، من امید میبرم که خدا با خوار کردن شما، مرا گرامی بدارد و سپس انتقام مرا از شما از جایی که نمیدانید بگیرد. هان! به خدا سوگند اگر مرا بکشید، خداوند میان شما درگیری میاندازد و خونهایتان را میریزد و سپس برایتان جز به این رضایت نمیدهد که عذاب دردناک شما را دوچندان کند.
تاریخ طبری، ج5، ص452
ارسال نظر در مورد این مقاله