کوچ
من نمیدانم
میشود یک جانور دیگر را به کوچ فرستاد.
شنیدهام که میگویند: میشود دنیا را تغییر داد.
من هم آن را تغییر میدهم.
ای خرس! اینقدر نخواب، معطل نکن!
کوچ کن به سرزمینی زیبا!
انتظار
قرار بود رنگینکمان همیشه در آسمان باشد. قرار ملاقات داشت آفتاب با تو. هر چه کشید انتظار نیامدی. دریا خشک شد از بس روی زمین جاری شد، و منتظر تو بود. فقط خورشید و دریا منتظر نبودند؛ من هم منتظرم. جمعهها سری بزن.
آتش و کتری
ای آتش! کتری را تو کتک زدهای که صورتش کبود است؟
سیدهسارا کاظمی
ارسال نظر در مورد این مقاله