چشمهایت خسته است
دستهایت بیپناه
گاه مثل آفتاب
گاه هم خیلی سیاه
از نگاه قلب تو
زندگی آواز قوست
مشکلاتش کوچک است
حل آن یک جستوجوست
خانهی تاریک ما
با وجودت روشن است
گفتوگویت با خدا
در دعای جوشن است
مینشینی پیش حوض
باز هم وقت اذان
با دو دستت ماه را
میخری از آسمان
میشوم از مهر تو
خرم و خندان و شاد
مادر خوبم تو را
دوست میدارم زیاد
فائزه قیطانی- بروجرد
ارسال نظر در مورد این مقاله