در حال و هوای غدیر


 

دوتا دست

یک دست، دستی از مهر

لبریز از شجاعت

یک دست هم کنارش

سرشار عطر رحمت

آن دست اول انگار

با عشق آشنا بود

آن دست دوم انگار

آیینه‌ی خدا بود

یکباره دست اول

با دومی درآمیخت

در رود، گُل روان شد

در دشت، بوی گُل ریخت

آهسته آن دوتا دست

با شوق قد کشیدند

رفتند و باز رفتند

خورشید را چشیدند

رفتند و باز رفتند

خورشید را گذشتند

شاد و رها رسیدند

تا دامن خداوند

دامان پاک او را

با یکدلی گرفتند

آن شب تمام دل‌ها

عطر علی گرفتند?

 

هوای گل

خورشید، دوباره گرم و تابان

صحرا شده بود داغ و سوزان

یک جمع ولی میان صحرا

گرما زده بود در تماشا

گرمازده، سرخ‌رو، عرق‌ریز

دل‌ها ولی از امید، لبریز

انگار که از لب محمد

بوی خبر خوشی می‌آمد

چشم همه بر دهان او بود

در جمع دوباره های و هو بود

بوی گل و اضطراب، همراه

شد دست علی بلند ناگاه

شد دست علی بلند و از دور

جاری شد رودی از گُل و نور

آهنگ غدیر ریخت در دشت

امید میان دشت می‌گشت

لبخند میان چهره‌ها بود

در دشت، هوای گُل رها بود

CAPTCHA Image