آسمانه/ کوچه خاطره


 

موهای فرفری من

دیشب نشسته بودم و داشتم فلسفه می‌خوندم که نگام به آینه افتاد. زَهره‌ام ترکید. یه دختر با موهای در هم و بر هم و چشم‌های قرمز خواب‌آلود جلوم نشسته بود. اولش با دیدنش خیلی تعجب کردم، اما چون قیافه‌اش برام آشنا اومد، یه چشمکی زدم، بعد فهمیدم این دختره خودمم. هر وقت قیافه‌ام این‌جوری می‌شه بابام می‌گه تو بردی یا اون؟ من هم می‌گم خودم بردم. بابا هم می‌گه می‌دونستم بیچاره شغاله پنجه‌هاش لای موهات جا مونده. بعد هم می‌گه شغاله رو ندیدی، می‌گم توی موهام نشسته.

ای بابا این همه روضه واست خوندم تا بگم منظور بابام این بود که موهام آن‌قدر اوضاعش خرابه که مثل این شده که با شغال درگیر شدم.

حالا بگذریم. کتاب رو گذاشتم زمین و رفتم تا با آب‌پاش یه آبی به موهام بزنم تا فرفری شه. آقا چشمتون روز بد نبینه! آب که می‌زدم به سرم همش بو می‌کشیدم. آخه یه بوی بد و آشنایی می‌داد؛ اما هر چی فکر می‌کردم یادم نمیومد چه بویی می‌ده. اولش گفتم شاید آبش مونده. رفتم تا آبش رو خالی کنم که امیر جیغ زد: «موهات رو با چی خیس کردی؟»

- با آبپاش. چطور مگه؟

- خاک تو سرت کنن! این‌که توش آب نبود. این وایتکس بود. مامان می‌خواست مبل‌ها رو تمیز کنه. وایتکس ریخت توی آب‌پاش. گفته بهت بگم دیگه به این آب‌پاشه دست نزنی!

منو می‌گی دستام رو بردم لای موهای خیس بوگندوم و بو کشیدم. تازه فهمیدم که بوی چی می‌ده! دور اتاق می‌چرخیدم و جیغ می‌زدم که کچل شدم خدا، کمک، کچل شدم، چی‌کار کنم؟ بعد می‌زدم توی صورت خودم می‌رفتم توی حمام درمیومدم می‌رفتم توی آشپزخونه... امیر هم از خنده روی زمین ولو شده بود. مادربزرگ بدو بدو اومد پیشمو جیغ کشید: «چی شده؟ چه بلایی سرت اومده؟ سوسک توی ماهاته؟»

- کچل شدم. خاک بر سرم کچل شدم، وای، وایتکس زدم به موهام!

مادربزرگ هم همین‌طور می‌خندید و هولم می‌داد توی حمام تا موهام رو بشورم. از حمام که بیرون اومدم تمام صورت و لای موهام پر شده بود از جوش... قلبم گومب، گومب می‌زد. دلم نمی‌خواست توی آینه نگاه کنم. احساس می‌کردم یه دختر کچلم، اما نبودم. مامانم که اومد خونه همه رو براش گفتم. موهام شده بود عینهو شمع، اما فرفری شده بود!
CAPTCHA Image