نویسنده
روز قشنگی میتواند باشد امروز
با جیکجیک چند گنجشک
بر شانهی صبح
با مهربانیهای خورشید
وقتی ببارد از نگاهش
یک آسمان شعر و ترانه
آرامم از آرامش صبح
وقتی پرستوی نگاهم مینشیند
بر شاخههای نازک بید
تا اتفاق تازهای را
بر شاخههای آن ببیند
یا شعری از افشانشدنهایش بچیند
افسوس که در چشمهایم
امروز، حرف تازه و نابی ندارد
تا چشم بر هم میگذارم
حس میکنم باز
بعضی از این تکرارها را دوست دارم.
ارسال نظر در مورد این مقاله