مکالمه ادبی

نویسنده


شغل نویسنده‌های معروف

همیشه وقتی اسم نویسنده‌ای را می‌شنویم، فکر می‌کنیم آقا یا خانم نویسنده در اتاقش نشسته جلو میز تحریرش با ماشین تایپ قدیمی‌اش (یا رایانه‌های امروزی) به برگه‌های پیش‌نویس داستانش نگاه می‌کند و زندگی به همین آرامی که گفتیم در جریان است. در صورتی که خیلی از مواقع اصلاً از این خبرها نبوده است و نویسنده‌ها برای به دست آوردن نان شب‌شان به هزار شغل دست زده‌اند؛ اگر زندگی‌نامه‌های این نویسنده‌ها را بخوانید اشخاصی را می‌بینید که پزشک‌، سیاست‌مدار و استاد دانشگاه بودند و زندگی خوب و خوشی داشتند و هم با فقر و تنهایی دست و پنجه نرم می‌کردند.

حالا می‌خواهیم از شغل نویسنده‌های معروف بگوییم. داستان‌نویس‌هایی که در کنار نوشتن، به شغل‌های دیگر نیز مشغول بوده‌اند؛ حالا به اجبار یا به اختیار خودشان!

ارتش و نویسندگی

اول از همه بگوییم روحیه‌ی این داستان‌نویس‌های آرام و دوست‌داشتنی اصلاً این‌جوری که شما فکر می‌کنید نیست. شاید دلیل اولش این است که تمام عکس‌هایی که ما از این نویسنده‌ها می‌بینیم مال دوران میان‌سالی یا پیری‌شان است. به همین خاطر دیگر شور و حال و جیغ و داد جوانی‌شان از یاد رفته است. جالب است بدانید که اکثر نویسنده‌های اروپایی و آمریکایی که در حدود جنگ جهانی اول و دوم بودند سریع خودشان را عازم جبهه‌ی جنگ کردند، بی‌ برو برگرد. بیشترشان می‌خواستند خلبان شوند. بعضی‌ها مثل «سنت اگزوپری» شانس خلبان شدن را داشتند، بعضی‌ها هم که نه در نیروهای دیگر مشغول به کار شدند  به دلیل دست و پا چلفتی بودن سریعاً مصدوم می‌شدند و از میدان خارج‌شان می‌کردند و می‌نشستند و داستان‌های جنگ‌شان را می‌نوشتند. از توی این داستان‌ها شاهکارهای «ارنست همینگوی» بیرون آمد و چند تا از داستان‌های نویسند‌ه‌های فرانسوی سلین و کلود سیمون.

«احمد محمود» نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه مانند «دریا هنوز آرام است» (1339)، «بیهودگی» (1340) و رمان «همسایه‌ها» (1353) و «داستان یک شهر» (1360)، فارغ‌التحصیل دانشکده‌ی افسری بود. او برخلاف نویسندگان اروپایی که شوق پرواز داشتند، در زمان خودش به همراه تعدادی دانشجویان دانشکده‌ی افسری، بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 بازداشت شد و سپس آزاد شد؛ و در کنار نوشتن به کارهای مختلف چون کارگری، رانندگی و کارمندی روی آورد.

سیاستمدار یا نویسنده

همیشه وقتی بحث سیاستمدار بودن یا نویسنده پیش می‌آید، همه ناخودآگاه یاد «ماریو براگاس یوسا» نویسنده‌ی آمریکای لاتین و برنده‌ی نوبل ادبیات 2010 می‌افتند که یکی- دو بار نامزد ریاست‌جمهوری شد و دعواهای معروفش با بقیه‌ی نویسنده‌های آمریکای لاتین برای مواضع سیاسی‌اش زبان‌زد است؛ اما باید بگویم قبل از آن فرانسوی‌ها دور را از آن خود کرده بودند. «ویکتور هوگوی» نویسنده‌ی رمان معروف «بینوایان» سال‌ها نماینده بود یا دورانی که اروپا را کامو و سارتر و سیمین دوبوار فتح کرده بودند. دیگر نویسنده‌ی فرانسوی هم‌عصرشان «آندره مالرو» رئیس فرهنگ و ارشاد فرانسه بود؛ اما میانه‌ی ادبیات با سیاست هیچ وقت خوب نبوده است و شاید به همین خاطر افلاطون در آرمان‌شهر خود، شاعران را راه نداد. نویسنده‌ها به دلیل گرفتن موضع‌های مشخص سیاسی، موجب آزار سیاستمدارها می‌شدند. به همین خاطر شاید «سولژنسیتین» نویسنده‌ی روس سال‌های زیادی از عمرش را در زندان گذراند یا نویسنده‌هایی همچون «میلان کوندرا» و «مائینی ویسنیک» مجبور شدند به کشورهای دیگر مهاجرت کنند و به زبان‌های دیگر بنویسند یا «هرتا مولر» که از رومانی به آلمان رفت و آن‌جا به شهرت رسید. نویسندگی و تبعید برای خودش داستان طولانی دارد.

در ایران نیز سیاستمدارانی بودند که شوق نوشتن هم داشته‌اند. مانند «رسول پرویزی» نویسنده‌ی دهه‌های 1320 و 30 خورشیدی، نماینده‌ی بوشهر در مجلس شورای ملی بود. بعدها به علت تصدی مناصب حکومتی (سناتور) نوشتن را ادامه نداد و «محمد حجازی» سیاستمدار و روزنامه‌نگار معاصر ایرانی است که در سال 1352 در تهران درگذشت.

جاسوس و نویسنده

یک سری از نویسنده‌ها هستند که برخلاف باور قلبی کتاب‌خوان‌ها، جاسوس بودند! «گراهام گرین» نویسنده‌ی سرشناس انگلیسی یکی از همین‌ها بود. نویسنده‌ای که اکثر شاهکارهایش فضاهای پلیسی و جاسوسی داشت بخشی از تجربه‌های زندگی خودش را جوهر نوشته‌هایش قرار می‌داد. شاید یکی از دلایل اصلی که نوبل نگرفت همین بود. همین بود که آکادمی نوبل هی با خودش کلنجار می‌رفت که نوبل را به یک نویسنده بدهیم یا یک جاسوس نویسنده. جالب است بدانید که «سامرست موام» هم جزء همین گروه بود. «سامرست موام» با قد کوتاه و بیماری سل همیشه توی دسته‌ی سؤال‌های بنیادی زندگی‌ام بوده که این نویسنده‌ی نازنین با این داستان‌های ساده که می‌نوشته، چطور می‌توانسته جاسوس باشد.

پزشکی و نویسندگی

«بهرام صادقی» قصه‌نویس، رمان‌نویس و پزشک معاصر در سال 1315 در اصفهان متولد شد و در سال 1363 درگذشت. مهم‌ترین مضمون داستان‌های صادقی ترسیم شکست، فقر و یأس روشن‌فکران آرمان‌یافته، زندگی کارمندان تهی‌دست و دانشجویان سرخورده است. داستان‌های صادقی اگرچه به لحاظ نثر، روزنامه‌ای است؛ اما عمیق و تفکربرانگیز است خصوصاً که با چاشنی طنز نیز همراه است. از مهم‌ترین آثار این پزشک نویسنده، رمان معروف «ملکوت» است که بی‌شک از آثار ماندگار ادبیات داستانی است.

دکترغلامحسین ساعدی (گوهر مراد) را که همه‌ی ما به خوبی می‌شناسیم؛ نویسنده و روان‌پزشک معاصر که در تبریز متولد شد. ساعدی با توجه به تخصص روان‌پزشکی خود می‌کوشد شخصیت‌های داستان‌هایش را از زاویه‌ی روان‌شناختی تجزیه و تحلیل کند. او در ترسیم عمیق و مؤثر واقعیت فقر و ادبار طبقات مختلف مردم خصوصاً روستاییان بسیار موفق بود؛ مانند کتاب «عزاداران بیل»(1343). به همین دلیل او را «پیشرو ادبیات روستایی» نامیده‌اند.

معلمی و نویسندگی

بیش‌تر نویسندگان خارجی و ایرانی معلم بودند؛ و یا می‌توان این‌گونه گفت که بیش‌تر معلم‌‌های خارجی  و ایرانی نویسنده بودند. علتش را می‌توان حدس زد. شاید ارتباطی که معلم یا استاد با کتاب دارد، هیچ یک از شغل‌های دنیا ندارد! مانند «بزرگ علوی» از چهره‌های مطرح ادبیات معاصر است. او فارغ‌التحصیل تعلیم و تربیت شد و در شیراز معلم گردید. «بیژن نجدی» شاعر و نویسنده‌ی معاصر ایرانی بود. او کارشناس‌ارشد ریاضیات و دبیر دبیرستان‌های لاهیجان بود. از آثار او می‌توان به «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند»، «دوباره از همان خیابان‌ها»، «داستان‌های ناتمام» و «خواهران این تابستان» اشاره کرد.

«جلال‌آل احمد» فارغ‌التحصیل رشته‌ی ادبیات فارسی از قصه‌نویسان بزرگ و پرکار امروز ایران است و همسرش «سیمین دانشور» فارغ‌التحصیل دکتری ادبیات فارسی، که مشهورترین اثر وی رمان «سووشون» نام دارد.

«جمال میرصادقی» نویسنده‌ی رمان «درازنای شب»(1349)، «شب چراغ»(1356)، مجموعه‌داستان «چشم‌های من خسته»(1345)، «شاهزاده‌خانم سبز چشم»(1341)، فارغ‌التحصیل زبان و ادبیات فارسی و به شغل معلمی و کتاب‌دار دانشسرای تربیت معلم مشغول به کار بود. «هوشنگ گلشیری» فارغ‌التحصیل زبان و ادبیات فارسی است و مدتی دبیر ادبیات بود. از آثار او می‌توان به «شازده احتجاب»، «معصوم چهارم»، «مثل همیشه» و... اشاره کرد.

نام بردن تمام نویسندگان معروف ایران و جهان کاری بسیار دشوار است. هدف من این بود که با نام بردن این تعداد نویسنده، این مطلب را به خواننده برسانم که هیچ نویسنده‌ای (به‌جز تعداد انگشت‌شمار) فقط با نوشتن امرار و معاش نکرده‌اند؛ حتی‌الامکان در مورد نویسندگان ما این موضوع صدق می‌کند! ولی آن‌ها با وجود تجربه در مشاغل مختلف، آثاری بزرگ و مهم به یادگار گذاشتند. نویسندگان بزرگی همچون «جواد مجابی» خالق رمان «شهر بندان»(1366)، «شب ملخ»(1369) و «مومیایی»(1372)، کارمند دادگستری و بعد کارشناس فرهنگی وزارت فرهنگ و هنر بود؛ «صادق چوبک» خالق رمان مشهور «تنگسیر» و «ابراهیم گلستان» خالق داستان‌های «دفترهای زمانه»، «مدومه»  «دفترهای روزن»، در شرکت ملی نفت مشغول به کار بودند؛ «صادق هدایت» خالق کتاب‌های «زنده به گور»، «سه قطره خون» و «سایه روشن»، در بانک ملی (در قسمت محاسباتی و دفتر ارسال مرسلات) مشغول به کار بود؛ «محمود دولت‌‌آبادی» خالق رمان معروف ده‌جلدی کلیدر (63- 1357)، مشاغل مختلفی را تجربه کرد؛ مانند کار روی زمین، چوپانی، پادویی کفاشی، حروف‌چین چاپ‌خانه، سلمانی و... را بر عهده گرفت و همچنین «نادر ابراهیمی» پس از رها کردن دانشکده‌ی حقوق، در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی مدرک کارشناسی گرفت. ارائه‌ی فهرست کاملی از  شغل‌های ابراهیمی، کار دشواری است. از جمله شغل‌های او کمک‌‌کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن‌صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویل‌داری بانک، صفحه‌بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجره‌ی فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، تدریس در دانشگاه‌ها و... است. از آثار مهم او می‌توان «سه دیدار افسانه‌ی باران»، «رمان آتش بدون دود»، «اجازه هست آقای برشت» اشاره کرد.

حالا حتماً متوجه شدید که بیش‌تر نویسنده‌ها به فعالیت‌های دیگر مشغول بوده‌اند. چون فهمیدن و زندگی کردن و درک کردن خودش زمان‌بر است و نوشتن تمام این سختی‌ها، تمام این مشکلات، تمام این انسانیت‌ها، تلاشی است که شاید یک عمر زمان ببرد. خانواده، امید، جامعه، شغل و ادبیات همه‌ی این‌ها جمع می‌شوند و تبدیل می‌شوند به یک اثر، به یک شاهکار که حالا خواندن آن برای من خواننده لذت‌بخش است.
CAPTCHA Image